عقلی که زیرک مینمود، از عشق تو دیوانه شد
از آشنا و خویش و کس یکبارگی بیگانه شد
درد تو هر سو رخنهای میکرد در بنیاد دل
ویرانه کردش این زمان، چون گنج در ویرانه شد
بگریزد از شکّر مگس، چون برفشاند آستین
در راه و رسم عاشقی ثابت قدم پروانه شد
از خان و مان آوارهام زین غم که دائم روز و شب
با مردم چشمم چرا نقش رخت همخانه شد
ای پند گو گفتم تو را، افسون ما از غم مکن
میمیرم از زاری کنون، افسون تو افسانه شد
جانیست ناصر را که او، میدارد از جانان جدا
گر جان سبکباری کند جان بدهد و جانانه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دیوانگی و جنون ناشی از عشق سخن میگوید. عقل مختار او تحت تاثیر عشق به محبوب، به دیوانگی کشیده میشود و از غم عشق، روابطش با آشناها و نزدیکانش را قطع میکند. درد عشق تمام وجود او را میشکافد و خانه دلش را ویران میکند. او به دنبال آرامش در عشق ثابت قدم است، اما در عوض، آوارهی این غم میشود و هر لحظه یاد محبوبش را با خود دارد. شاعر به طرف مقابلش میگوید که از غم عشق او دور نشود، زیرا او به شدت در حال رنج و عذاب است و به زودی جانش را از دست خواهد داد. در نهایت، او ناچاری را در جدایی از محبوب نشان میدهد و این جدایی را با نازکی جانش مرتبط میسازد.
هوش مصنوعی: عقلی که به نظر میرسید هوشیار و باهوش است، به خاطر عشق تو دیوانه شد. او از آشنایان و افراد نزدیک خود طوری دور شد که به یکباره همهشان برایش غریبه شدند.
هوش مصنوعی: درد تو به هر طرف نفوذ کرده و دل خراب و ویران مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده است. اکنون، مانند گنجی که در میان ویرانهها پیدا شده، ارزش زیادی پیدا کردهای.
هوش مصنوعی: مگس از شیرینی فرار میکند، چون در مسیر عشق، پروانه با عزم و اراده ثابت قدم است و در راه خود استوار میماند.
هوش مصنوعی: به خاطر این غم که همیشه روز و شب با مردم هستم، از خانه و زندگیام دور افتادهام. چرا تصویر تو در ذهنم مانند همخانهام شده است؟
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر، من به تو گفتم که جادو ما از دلنگرانیها نشأت میگیرد. اکنون از شدت زاری و اندوه دارم میمیرم، اما جادو و سحر تو دیگر یک داستان خیالی شده است.
هوش مصنوعی: ناصر را روحی است که او را از محبوبش جدا میکند، اگر کسی روحش سبک باشد، جانش را فدای محبوبش میکند و به عشقش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای لولیان ای لولیان یک لولییی دیوانه شد
تشتش فتاد از بام ما، نک سوی مجنونخانه شد
میگشت گِرد حوض او، چون تشنگان در جست و جو
چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.