گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

این چنین پابند جان میدان کیست

ما شدیم از دست این دستان کیست

می‌دود چون گوی زرین آفتاب

ای عجب اندر خم چوگان کیست

آفتابا راه زن راهت نزد

چون زند داند که این ره آن کیست

سیب را بو کرد موسی جان بداد

بازجو آن بو ز سیبستان کیست

چشم یعقوبی از این بو باز شد

ای خدا این بوی از کنعان کیست

خاک بودیم این چنین موزون شدیم

خاک ما زر گشت در میزان کیست

بر زر ما هر زمان مهر نوست

تا بداند زر که او از کان کیست

جمله حیرانند و سرگردان عشق

ای عجب این عشق سرگردان کیست

جمله مهمانند در عالم ولیک

کم کسی داند که او مهمان کیست

نرگس چشم بتان ره می‌زند

آب این نرگس ز نرگسدان کیست

جسم‌ها شب خالی از ما روز پر

ما و من چون گربه در انبان کیست

هر کسی دستک زنان کای جان من

و آنک دستک زن کند او جان کیست

شمس تبریزی که نور اولیاست

با چنان عز و شرف سلطان کیست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۳۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۳۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

مولانا

این چنین پابند جان میدان کیست

ما شدیم از دست این دستان کیست

عشق گردان کرد ساغرهای خاص

عشق می‌داند که او گردان کیست

جان حیاتی داد کوه و دشت را

[...]