مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است

هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست

ور تو مستی می‌نمایی در محبت چون نه‌ای

عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست

پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا

چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست

همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور

وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست