هیچ کس را از زمانه حاصلی در دست نیست
هیچ کس را در جهان آسایشی پیوست نیست
نیست هشیاری که اندر بزم گیتی هر زمان
از شراب نکبت و جام حوادث مست نیست
همچو ماهی گر شود در قعر دریا آدمی
حاصلش الا تحیر در دهان شست نیست
هیچ دلی دانی به عالم کز فراق همدمی
زیر پای صد هزار اندیشه و غم پست نیست
گر کسی گوید ز بی حسی که در ملک جهان
بتر از اندوه فرقت هیچ دردی هست نیست؟
رفته اند آنها کز ایشان راحتی در دست بود
وز غم ایشان کنون جز حسرتی در دست نیست
صد ره اندر شست فرقت مانده ایم از روزگار
خود ز عالم عمر ما جز نیمهای از شست نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس ناامیدی و عدم آسایش در زندگی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که هیچ کس نمیتواند به آرامش واقعی دست یابد و در این دنیا هر لحظه تحت تأثیر مشکلات و حوادث است. همچنین تأکید میشود که انسانها مانند ماهی در عمق دریا، فقط در حیرت و سرگشتگی باقی میمانند. اگرچه فقدان همراهی و دوستی بسیار دردناک است، اما در نهایت، هیچ دردی بدتر از حسی که از فقدان ایجاد میشود وجود ندارد. به طور کلی، شاعر به فقدان آرامش و پیوستگی در میان انسانها و تأمل در گذر زمان و دردهای ناشی از جدایی و فراق میپردازد.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا نمیتواند چیزی از زمانه به دست آورد و هیچکس نمیتواند از زندگی آرامش و آسایش دائمی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از مشکلات و حوادث، هیچکس نیست که بتواند به طور مداوم از تأثیرات منفی و سختیها بیخبر یا محافظتشده باشد.
هوش مصنوعی: اگر آدمی مانند ماهی در عمق دریا قرار بگیرد، تنها دستاوردش، جز حیرت و سرگشتگی در دهانش، نخواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچ دلی در دنیا نمیداند که از جدایی معشوق زیرِ پای صدها فکر و غم، هیچ چیز کمارزشتر نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که در این دنیا هیچ دردی بدتر از اندوه جدایی وجود ندارد، او بسیار بیخبر است.
هوش مصنوعی: رفتهاند افرادی که وجودشان موجب آسایش و راحتی بود، و اکنون از غم فقدان آنها جز حسرت و اندوهی در اختیار نیست.
هوش مصنوعی: ما بارها در دریای جدایی غرق شدهایم و از زمان خود دور افتادهایم. در حقیقت، عمر ما در این دنیا تنها نیمهای از یک لحظه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است
هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست
ور تو مستی مینمایی در محبت چون نهای
[...]
هیچکس را اینچنین یاری که ما را هست نیست
کس ازین باده که ما مستیم او سرمست نیست
قامتش را هست میلی جانب افتاد کسان
کو بلندی در جهان کاو را نظرها پست نیست
هست با بست سر زلفش دل ما در جهان
[...]
خدمت بی دوستی را قدر و قیمت هست نیست
خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست
دوستی را در درون خدمتت پیوسته است
هیچ خدمت در جهان چون دوستی پیوست نیست
لاف مستی میزنی و خود نخور دستی شراب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.