گنجور

 
مولانا

ای از کرم تو کار ما راست

هر جای که خرمی‌ست ما راست

عاشق به جهان چه غصه دارد‌؟

تا جام شراب وصل برجاست

هر باد چغانه‌ای گرفته

کاو منتظر اشارت ماست

هر آب چو پرده‌دار گشته

اندر پس پرده طرفه بت‌هاست

هر بلبل مست بر نهالی

مانندهٔ راح ِ روح‌افزا‌ست

بسیار مگو که وقت آش است

چون گرسنگی قوم شش تاست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۸۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آنجا که جمال دلبر آمد

والله که میان خانه صحراست

وانجا که مراد دل برآمد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

برخیز که موسم تماشاست

بخرام که روز باغ و صحراست

امروز بنقد عیش خوشدار

آن کیست کش اعتماد فرد است

می هست و سماع و آن دگر نیز

[...]

عطار

این خاک ز لطف نور برخاست

وانگاه روان شد از چپ و راست

شد جانوری که آشیانش

برتر ز ضمیر و وهم داناست

هر لحظه ز فیض و فضل آن نور

[...]

عراقی

شوری ز شرابخانه برخاست

برخاست غریوی از چپ و راست

تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟

کز هر طرفی هزار غوغاست

تا جام لبش کدام می داد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه