هین که گردن سستکردی، کو کبابت؟ کو شرابت؟
هین که بس تاریکرویی، ای گرفته آفتابت
یاد داری که ز مستی با خرد استیزه بستی؟
چون کلیدش را شکستی، از کی باشد فتح بابت؟
در غم شیرین نجوشی لاجرم سرکه فروشی
آب حیوان را ببستی لاجرم رفتهست آبت
بوالمعالی گشته بودی فضل و حجت مینمودی
نک محکِّ عشق آمد، کو سؤالت؟ کو جوابت؟
مهتر تجار بودی، خویش قارون مینمودی
خواب بود و آن فنا شد، چونکه از سر رفت خوابت
بس زدی تو لافِ زفتی، عاقبت در دوغ رفتی
میخور اکنون آنچ داری، دوغ آمد خمر نابت
مخلص و معنی اینها گرچه دانی هم نهانکن
اندر الواح ضمیری تا نیاید در کتابت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روی یارم، ای خجل از تابش نور، آفتابت
گر تو صبحی، از چه شام زلف او آمد نقابت
آفتاب ماهرویان، ماهتاب عاشقانی
بی سحاب استی و روز و شب مه و خور در سحابت
جلوه ات را مهر دید و منکسف آمد، تو گفتی
[...]
زوج و دو فرد است و زوجی اجتماع از تیر ثابت
بادی و آبی درخشان قضایا را منابت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.