لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

چو آن کان کرم ما را شکارست

به هر دم هدیه ما را ده هزارست

که ما را نردبان زرین و سیمین

نهد چون قصد ما بر بام یارست

بلادری‌ست در عالم نهانی

که بر ما گنج و بر بیگانه مارست

به پیش ما خزینه سیم مشمر

که ما را زر و سیم بی‌شمارست

ز پروانه اگر این افترا بود

دو صد چندین ز دست شهریارست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۳۵۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

سده جشن ملوک نامدارست

ز افریدون و از جم یادگارست

زمین گویی تو امشب کوه طورست

کزو نور تجلّی آشکارست

گر این روزست شب خواندش نباید

[...]

انوری

ز عشق تو نهانم آشکارست

ز وصل تو نصیبم انتظارست

ز باغ وصل تو گل کی توان چید

که آنجا گفتگوی از بهر خارست

ولی در پای تو گشتم بدان بوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه