قد اسکرنی ربی من قهوة مد راری
واستغرقنی الساقی من نائلهالجاری
یا قهوة اجلالی، یا دافع بلبالی
ما جئت هنا الا کی تکشف اسراری
قد کلفنی عشقی، الصبوة لا تشفی
اصعدت به عمری، ادرکت به ثاری
سقیا لک یا ساقی، من نائلک الباقی
لا تسر الی صدری، انی لک یا ساری
فزنا بمطایاکم جدنا بعطایاکم
من اسعد یلقاکم لا یلدغه ضاری
ذاالحال حوالینا و انشق به عینا
لا زال لنا زینا من حلة انواری
یا سمعی و یا شمعی یا سکری و یا شکری
یا راحی و یا روحی من غیرک اغیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و لذتهای قهوه و تاثیر آن بر روح و جسمش میگوید. او به قهوه به عنوان منبع شگفتی و انرژی نگاه میکند و از او درخواست میکند که رازهای عاشقانهاش را برملا کند. شاعر با اشاره به عشق جوانیاش، به سرخوشی و شوقی که قهوه برایش به ارمغان میآورد، میپردازد. او از ساقی قهوه میخواهد که دلیری و شادی را به او هدیه دهد و از دردها و چالشهای زندگیاش بکاهد. در نهایت، شاعر با اشاره به حس خود، از قهوه به عنوان نیرویی که او را سرشار از احساسات و زیبایی میکند، یاد میکند.
هوش مصنوعی: خداوند مرا با نوشیدنی خوشمزهای سرمست کرده است و ساقی با لذت و مهارتی که دارد، مرا به طور کامل غرق در طعم و عطر آن کرده است.
هوش مصنوعی: ای قهوهی احترام و ارجمندی، تویی که بآرامش میکنی دلنگرانیهایم را. من به اینجا نیامدم جز برای اینکه رازهایم را به من نشاندهی.
هوش مصنوعی: عشق به من سختی زیادی وارد کرده و جوانیام هرگز درمان نمیشود. با این عشق، عمر من بالا رفت و به آرزوهایم دست یافتم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای تو نیازی نیست که برای من خوشحالی و شادی بیاوری. من به دست آوردن ماندنی دارم و دلخواه من از توست. پس به سوی من نیا، زیرا من به تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: آنکس که با تو با مهربانی برخورد کند، خوشبختی را مییابد و کسی که به شما نزدیک شود، آسیب نخواهد دید.
هوش مصنوعی: این حال و احوال دور و بر ماست و به چشم ما میآید. زیبایی ما همچنان باقیست و از نورانی بودن ما نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که یا صدای منی، یا روشنی زندگیام، یا تلخی و شیرینیام، یا راهی برای من، یا روح و جان من. بیتو من هیچکس نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری
تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری
بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر
[...]
ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
آشفتهام از عشقت بیهوده چرا شیبی
آزردهام از هجرت بیهوده چه آزاری
سیماست مرا در جسم از حسرت و غم خوردن
[...]
شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری
خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری
فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان
دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری
بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی
[...]
ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی
در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری
از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی
[...]
افتاد دل و جانم در فتنه طراری
سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری
آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی
آب چه که میخواهد تا درفکند ناری
گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.