ما انصف ندمانی، لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی، لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالین کو؟ وان راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم، من ادمع اجفانی
یزداد لها صبغ فی احمر القانی
صفهای پریرویان، در بزم سلیمانی
با نغمهٔ داودی، مرغ خوش الحانی
یا یوسف عللنی، لو لامک اخوانی
کم من علل یشفی، من علة احزانی
شو گوش خرد برکش، چون طفل دبستانی
تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی
اقبلت علی وصلی، راحلت لهجرانی
این القدم الاول؟ اینالنظر الثانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و دردهای عاطفی شخص اشاره دارد. شاعر از عشق و longing سخن میگوید و به زیبایی و زشتیهای زندگی میپردازد. او به قهوه و ریحان بهعنوان نمادهایی از لذت و تلخی اشاره میکند و از جمعی از پریروها و خوشآوایان در یک بزم یاد میکند. شاعر بر این باور است که باید با دقت به تجربیات و آموزهها گوش فرا داد، چون این تجربهها میتوانند به درمان دردهای روحی کمک کنند. او همچنین به وصال و دوری، و تنشها و شادیهای آن اشاره دارد. در نهایت، شاعر به تفکر درباره عشق و ارتباطهای عاطفی و عواقب آن معطوف است.
هوش مصنوعی: اگر دوستانم هم مرا نادیده بگیرند، من به آنها بیتوجهی نمیکنم؛ زیرا قهوه بخشی از من است و توبه حالتی از وجود من نیست.
هوش مصنوعی: ریحان در ظرف سفالی فراوان است، آیا میدانی آن جام سفالی کجاست؟ آن که بوی خوش ریحان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر آن را با خون مخلوط کنی، چشمانم که اشک میریزند، بیشتر از این رنگ سرخ و دلنواز میشوند.
هوش مصنوعی: در مجالس سلیمانی، زیباترین دختران به صف ایستادهاند و با صدای نرم و دلنشین خود که مانند آواز مرغی خوشخوان است، آهنگی زیبا را مینوازند.
هوش مصنوعی: ای یوسف، اگر برادرم نبود، چه بیماریهایی که درمان میشدند، اما اکنون غمهای من را درمان نمیکنند.
هوش مصنوعی: گوش خود را به خوبی بشنو و یاد بگیر، مانند یک دانشآموز کوچک. اینگونه است که میتوانی مردان باتجربه را در دنیای پر از چالش و تردید به حرکت درآوری.
هوش مصنوعی: من به سمت وصل تو گرایش پیدا کردهام، آیا آن دوری نخستین دیگر به کجا رفته است؟ این نظر دوم کجاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.