اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی
چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا ز بالایی
و قولوا: « ایها المولی، الا یا نظرةالدنیا
فجدلی نظرة احیا، اذا ما شت ابقایی
اخلایی اخلایی،بشویید از دل من دست
کزین اندیشه دادم دل به دست موج دریایی
یقول العشق لی یا هو فصیحا فاتحا فاه
فمالم تأت لقیاه متی تفرح بلقایی؟!
اخلایی اخلایی، خبر آن کارفرما را
که سخت از کار رفتم من، مرا کاری بفرمایی
فجد بالروح یا ساقی، و رو منه اشواقی
ولا تبق لنا باقی، سوی تصویر مولایی
اخلایی اخلایی، امانت دست من گیرید
که مستم، ره نمیدانم، بدان معشوق زیبایی
فجد بالراح لی شکرا، ولا تبق لنا فکرا
فها ان لم تکن صرفا، فما زجه ببلوایی
اخلایی اخلایی، به کوی او سپاریدم
بران خاکم بخسبانید کن سرمهست و بینایی
الا یا ساقی الواهب، ادر من خمرة الراهب
فلا ندری منالذاهب، ولا ندری منالجایی
اخلایی اخلایی خبر جان را که میدانم
که تو بر راه اندیشه حریفان را همی پایی
مغانی الروح! غنوالی، وبالاوتار طنوالی
و بالالحان حنوالی غنا کم صفو مغنایی
اخلایی اخلایی، که هر روزی یکی شوری
به کوی لولیان افتد، ازان لولی سرنایی
و تبریزا صفوالیها، و شمسالدین تالیها
فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و احساسات عمیق انسانی است. شاعر با تکرار عبارت "اخلایی" به دوستان خود ندا میدهد تا در مورد دشواریهای عاشقانهاش صحبت کنند. او از غم و اندوه به شدت رنج میبرد و به دنبال نگاهی از معشوقش است تا این درد را تسکین دهد. همچنین، او از احساس مستی و بیپناهی خود سخن میگوید و درخواست میکند که دوستانش او را در این حال یاری دهند. در ادامه، شاعر به زیبایی معشوق، عشق و تأثیر آن بر روح و جان اشاره میکند و از میخانه و عطر عشق میسراید. در نهایت، او بیان میکند که عشق هیچگاه نباید به تنهایی تجربه شود و دوستی و حضور دیگران در این مسیر ضروری است.
هوش مصنوعی: ای دوستان! ای دوستان! مرا در پیش محبوبم راهنمایی کنید و بگویید که دردهای من بر من چیره شده و مرا بیتاب کرده است.
هوش مصنوعی: دنبال کسی هستم که به من احساس زندگی دهد، همچنان که طوفان بر من میبارد، غم و اندوه بر سرم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: بگو: «ای سرور من، آیا نگاه به دنیا مسبب بحث و جدل نیست؟ نگاهت مانند نگاهی است که جان دوبارهای به من میبخشد، زمانی که بارانهای زندگی بر من ببارند.»
هوش مصنوعی: ای دل، ای دل، از دل من این افکار را دور کن، زیرا من با این اندیشه، دل در دستان امواج دریا سپردهام.
هوش مصنوعی: عشق به من میگوید: چرا نمیروی تا او را ببینی؟ وقتی ملاقاتش برایت شادی به ارمغان میآورد، چرا باز هم انتظار میکشی؟
هوش مصنوعی: ای دوستان، خبر آن کارفرما را به من برسانید که من خیلی از کار خسته شدهام، لطفاً کاری برایم بکنید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به شادابی روح من بپاش، و مرا از اشتیاقم رها کن. چیزی جز تصویر محبوبم برای ما باقی نگذار.
هوش مصنوعی: ای همدم عزیز، لطفاً امانت خود را به من بسپارید؛ چرا که در حال مستی هستم و نمیدانم به کجا بروم، اما زیبایی تو راه را روشن میکند.
هوش مصنوعی: بنوت بر نیکی و شکرگزاری، و از ما افکار خاکی نگذار؛ اگر این موضوع فقط دنیوی است، پس در چه دردسری غرق شویم؟
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده از دلتنگی و حسرت یاد میکند. او به کسی اشاره دارد که در کوی او دراز کشیده و به خاک سپرده شده است. همچنین، به سرمه و بینایی اشاره میکند، که نمادی از زیبایی و عشق است. بهطور کلی، احساس افسوس و آرزوی وصال در این متن مشهود است.
هوش مصنوعی: ای ساقی بخشنده، می را به ما بده! چرا که نمیدانیم کجا میرویم و چه بر سرمان میآید.
هوش مصنوعی: دوست من، به من خبر بده که حال دل را میدانم، که تو در راه تفکر، رقبای خود را به خوبی زیر نظر داری.
هوش مصنوعی: ای روح! با نغمهها و صدای خوش، دل را شاد میکنی و با آهنگهای لطیف، احساسات را به اوج میرسانی. آواز تو همچون صفای کارخوان است.
هوش مصنوعی: در هر روز کسانی از محلههای پایینتر وارد محلهی ما میشوند و از آنها یکی با نواختن ساز خاصی توجه به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: تبریز و صفا، شمسالدین و مولا، همگی نشاندهندهی بزرگی و مقام والای شخصیتهایی هستند که به نوعی در ارتباط با یکدیگرند و هر کدام نمایانگر مقام و منزلتی در میان خود و در جامعه هستند. این اشخاص به عنوان سروران و بزرگانی در میان مردم شناخته میشوند و احترام و محبت خاصی را از سوی دیگران جلب کردهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که برقراری ارتباط و گفتگو به زبان فارسی برای او اهمیت دارد. او بیان میکند که اگر شرطی برای برقراری ارتباط وجود نداشته باشد، لذت و شیرینی در تنهایی به معنای واقعی خود احساس نمیشود. در واقع، شیرینی زندگی و ارتباطات انسانی تنها زمانی به وجود میآید که ما بتوانیم به راحتی با یکدیگر صحبت کنیم و احساسات خود را به اشتراک بگذاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.