گنجور

 
مولانا

اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی

و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی

اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی

چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا ز بالایی

و قولوا: « ایها المولی، الا یا نظرةالدنیا

فجدلی نظرة احیا، اذا ما شت ابقایی

اخلایی اخلایی،بشویید از دل من دست

کزین اندیشه دادم دل به دست موج دریایی

یقول العشق لی یا هو فصیحا فاتحا فاه

فمالم تأت لقیاه متی تفرح بلقایی؟!

اخلایی اخلایی، خبر آن کارفرما را

که سخت از کار رفتم من، مرا کاری بفرمایی

فجد بالروح یا ساقی، و رو منه اشواقی

ولا تبق لنا باقی، سوی تصویر مولایی

اخلایی اخلایی، امانت دست من گیرید

که مستم، ره نمی‌دانم، بدان معشوق زیبایی

فجد بالراح لی شکرا، ولا تبق لنا فکرا

فها ان لم تکن صرفا، فما زجه ببلوایی

اخلایی اخلایی، به کوی او سپاریدم

بران خاکم بخسبانید کن سرمه‌ست و بینایی

الا یا ساقی الواهب، ادر من خمرة الراهب

فلا ندری من‌الذاهب، ولا ندری من‌الجایی

اخلایی اخلایی خبر جان را که می‌دانم

که تو بر راه اندیشه حریفان را همی پایی

مغانی الروح! غنوالی، وبالاوتار طنوالی

و بالالحان حنوالی غنا کم صفو مغنایی

اخلایی اخلایی، که هر روزی یکی شوری

به کوی لولیان افتد، ازان لولی سرنایی

و تبریزا صفوالیها، و شمس‌الدین تالیها

فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی

اخلایی اخلایی، زبان پارسی می‌گو

که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه