اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری
به جان من که نترسی و هیچ غم نخوری
اگر دلت به بلا و غمش مشرح نیست
یقین بدانک تو در عشق شاه مختصری
ز رنج گنج بترس و ز رنج هر کس نی
که خشم حق نبود همچو کینه بشری
چو غیر گوهر معشوق گوهری دانی
تو را گهر نپذیرد ازانک بدگهری
وگر چو حامله لرزان شوی به هر بویی
ز حاملان امانت بدانک بو نبری
پسند خویش رها کن پسند دوست طلب
که ماند از شکر آن کس که او کند شکری
ز ذوق خویش مگو با کسی که همدل نیست
ازانک او دگرست و تو خود کسی دگری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و خشم میپردازد. او میگوید که اگر کسی به خاطر عشق دچار خشم یا ناراحتی شود، نباید نگران باشد، چون عشق واقعی نیازمند صبر و تحمل است. شاعر تأکید میکند که نباید به رنج دیگران دقت کرد و باید خشم را با کینه بشری مقایسه نکرد. او همچنین اشاره میکند که تنها عشق معشوق ارزشمند است و باید از پسند خود فراتر رفت و خواستههای دوست را در نظر گرفت. در نهایت، شاعر به این نکته میپردازد که نباید احساسات و تجربههای خود را با دیگران در میان گذاشت، زیرا هر فردی دنیای خودش را دارد.
هوش مصنوعی: اگر روزگاری به تندی و خشم بیفتد، تو از این موضوع نترس و نگران نباشی، چرا که جان من برای تو ارزش دارد.
هوش مصنوعی: اگر قلب تو برای مشکلات و غمهای عشق آماده نیست، مطمئن باش که در عشق به آن معشوق بزرگ، تنها جایگاه کوچکی داری.
هوش مصنوعی: از رنج و زحمتی که میکشی، نترس؛ زیرا این رنج هرگز مانند کینه انسانی نیست که ناشی از خشم خداوند باشد.
هوش مصنوعی: اگر غیر از معشوق خودت، جواهر دیگری را میشناسی، بدان که جایگاه تو جواهر اعلایی است و چیزی جز او شایسته تو نیست، زیرا تو با هر چیز دیگری که کمارزشتر باشد، سازگار نخواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر به حالت نگرانی و تردید بیفتی، به خاطر هر صدایی از افرادی که بار سنگینی بر دوش دارند، نترس و بدان که این صداها تو را به خود نمیکشانند.
هوش مصنوعی: پس ترجیحهای شخصیات را کنار بگذار و آنچه را که مورد پسند دوست است جستوجو کن، زیرا تنها از شکرگزاری کسی که شکر نعمتهای او را میکند، چیزی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: با کسی که همفکر و همدل نیست، از شادیها و احساسات خود صحبت نکن؛ زیرا او متفاوت از تو است و تو نیز انسان دیگری هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو
بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری
چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای
[...]
ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش
عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی
[...]
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
[...]
بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری
خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری
ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر
چو یادم آید از آن سی ستاره سحری
بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو
[...]
اگر به داد بود نام شاه دادگری
وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری
چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی
چو روز رزم شود آسمان با کمری
فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.