شدم به سوی چه آب همچو سقایی
برآمد از تک چه یوسفی معلایی
سبک به دامن پیراهنش زدم من دست
ز بوی پیرهنش دیده گشت بینایی
به چاه در نظری کردم از تعجب من
چه از ملاحت او گشته بود صحرایی
کلیم روح به هر جا رسید میقاتش
اگر چه کور بود گشت طور سینایی
زنخ ز دست رقیبی که گفت از چه دور
از این سپس منم و چاه و چون تو زیبایی
کسی که زنده شود صد هزار مرده از او
عجب نباشد اگر پیر گشت برنایی
هزار گنج گدای چنین عجب کانی
هزار سیم نثار لطیف سیمایی
جهان چو آینه پرنقش توست اما کو
به روی خوب تو بیآینه تماشایی
سخن تو گو که مرا از حلاوت لب تو
نه عقل ماند و نه اندیشهای و نی رایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوقی میپردازد که شاعر تحت تأثیر او قرار گرفته است. او از معشوق خود به عنوان کسی یاد میکند که میتواند جان را به زندگانی بازگرداند و زیباییاش در تمام عالم نفوذ دارد. شاعر با وصف معشوق، به عمق احساسات و شگفتیهایی که در او ایجاد کرده، اشاره میکند و میگوید که تمامی زیباییها در دنیا به مانند آینهای هستند که این معشوق را منعکس میکنند و نمیتوانند به پای او برسند. در نهایت، شاعر از قدرت کلام معشوق میگوید که تمام عقل و تفکر را از او میگیرد و به نوعی او را به حالت شگفتی و حیرت وامیدارد.
هوش مصنوعی: به سمتی حرکت کردم که مانند سقا (آب رسان) باشم و از دل یک مشکل یا چالش، زیبایی و خوشی به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: من با دستانم به دامن پیراهنش نرمی را حس کردم و بوی آن پیراهن باعث شد که بینایی من به او منعطف شود.
هوش مصنوعی: به چاه نگاه کردم و از تعجب متوجه شدم که زیبایی او چقدر بزرگ و بینظیر شده است، گویی که یک صحرا را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: هر جا که کلیم (موسى) روح خود را به هر مکان رساند، زمان ملاقاتش با حقیقت فرا رسید، هرچند که او نابینا بود، اما در آن لحظه به حالت روحانی و الهی خود رسید.
هوش مصنوعی: این بیت به حسادت و رقابت در عشق اشاره دارد. گویا شخصی به محبوب خود مینگرد و از فاصلهای که بین آنهاست، احساس ناراحتی و غم میکند. او در مییابد که زیبایی محبوبش او را به سمت چاه خطرناکی میکشاند و در این میان، رقیبی به او طعنه میزند که چرا از دور مانده و نمیتواند به محبوب نزدیک شود. این احساس دوری و تمایل به نزدیکی، نشاندهنده عمق عشق و نیاز به ارتباط است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به حیات دوباره برسد و جان تازهای بگیرد، این مسئله عجیبی نیست که او به سن و سالی برسد و پیری را تجربه کند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به ارزش و زیبایی یک فرد دارد که همچون گنجی با ارزش است. حتی اگر او در شرایط مالی ضعیفی باشد، باز هم زیبایی و جذابیتش ارزشمندتر از هر چیزی است. این شخص مانند معجونی از طلا و نقره است، که در حقیقت به روح و دل میپردازد و نه به مال و ثروت مادی.
هوش مصنوعی: جهان مانند آینهای است که نقش و تصویر تو را در خود دارد، اما کجاست کسی که بتواند زیبایی واقعی تو را بدون آینه ببیند و تماشا کند؟
هوش مصنوعی: به من بگو چه میگویی، زیرا از شیرینی صحبت تو دیگر نه عقل و اندیشهای برایم مانده و نه توانایی درک.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.