گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

چه باده بود که در دور از بگه دادی

که می‌شکافد دور زمانه از شادی

نبود باده به جان تو راست گو که چه بود

بهانه راست مکن کژ مگو به استادی

چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او

که راست نیست به جز قد او در این وادی

تو راست باش چو تیر و حریف کژ چو کمان

چو تیر زه به دهان گیر چون درافتادی

ازانک راستی تو غلام آن کژی است

اگر تو تیری بهر کمان کژ زادی

بیار بار دگر تا ببینم آن چه میْ است

که جان عارف مستی و خصم زهادی

نکو ندیدم آن بار سخت تشنه بدم

بیار بار دگر چون مطیع و منقادی

نمی‌فریبمت این یک بیار و دیگر بس

کی با تو حیله کند حیله را تو بنیادی

فریب و عشوه تو تلقین کنی دو عالم را

ولی مرا مددی ده چو خنب بگشادی

چو جمع روزه گشادند خیک را بمبند

که عیش را تو عروسی و هم تو دامادی

اگر به خوک از آن خیک جرعه‌ای بدهی

به پیش خوک کند شیر چرخ آحادی

چو نام باده برم آن توی و آتش تو

وگر غریو کنم در میان فریادی

چنان نه‌ای تو که با تو دگر کسی گنجد

ولی ز رشک لقب‌های طرفه بنهادی

گهی سبو و گهی جام و گه حلال و حرام

همه توی که گهی مهدیی و گه هادی

به نور رفعت ماهی به لطف چون گلزار

ولی چو سرو و چو سوسن ز هر دو آزادی

ولی چو ای همه گویم نداندت اجزا

که فرد جزو نداند به غیر افرادی

مثل به جزو زنم تا که جزو میل کند

چو میل کرد کشانیش تو به آبادی

بیار مفخر تبریز شمس تبریزی

مثال اصل که اصل وجود و ایجادی

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

خاقانی

عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی

مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی

صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن

به دست مهر ببستی و مهر بنهادی

چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی

که گر بدور فتادی مرا به افتادی

طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی

ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی

درو بهر سر مویی نهفته درد دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

بداد پندم استاد عشق از استادی

که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی

هر آن کسی که تو از نوش او بنوشیدی

ز بعد نوش کند نیش اوت فصادی

چو چشم مست کسی کرد حلقه در گوشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی

که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون

دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد

[...]

حکیم نزاری

نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی

که در میانه دلم هست کوه فولادی

غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم

چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی

مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست

[...]