گنجور

 
مولانا

بداد پندم استاد عشق ز استادی

که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی

هر آن کسی که تو از نوش او بنوشیدی

ز بعد نوش کند نیش اوت فصادی

چو چشم مست کسی کرد حلقه در گوشت

ز گوش پنبه برون کن مجوی آزادی

بر این بنه دل خود را چو دخل خنده رسید

که غم نجوید عشرت ز خرمن شادی

مگر زمین مسلم دهد تو را سلطان

چنانک داد به بشر و جنید بغدادی

چو طوق موهبت آمد شکست گردن غم

رسید داد خدا و بمرد بیدادی

به هر کجا که روی ماه بر تو می‌تابد

مهست نورفشان بر خراب و آبادی

غلام ماه شدی شب تو را به از روزست

که پشتدار تو باشد میان هر وادی

خنک تو را و خنک جمله همرهان تو را

که سعد اکبری و نیکبخت افتادی

به وعده‌های خوشش اعتماد کن ای جان

که شاه مثل ندارد به راست میعادی

به گوش تو همه تفسیر این بگوید شاه

چنانک اشتر خود را نوا زند حادی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی

مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی

صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن

به دست مهر ببستی و مهر بنهادی

چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی

که گر بدور فتادی مرا به افتادی

طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی

ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی

درو بهر سر مویی نهفته درد دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

چه باده بود که در دور از بگه دادی

که می‌شکافد دور زمانه از شادی

نبود باده به جان تو راست گو که چه بود

بهانه راست مکن کژ مگو به استادی

چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی

که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون

دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد

[...]

حکیم نزاری

نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی

که در میانه دلم هست کوه فولادی

غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم

چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی

مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه