ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
مقصود حسن توست و دگرها بهانهای
نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست
مقصود او چه بود ز نقشی و خانهای
ای صد هزار شمع نشسته بدین امید
گرد تنور عشق تو بهر زبانهای
ای حلقههای زلف خوشت طوق حلق ما
سازید مرغ روح در آن حلقه لانهای
گویی میان مجلس آن شاه کی رسم
نی آن کرانه دارد و نی این میانهای
این داد کیست مفخر تبریز شمس دین
زان دولتی که داد درختی ز دانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بیانگر عشق و جذابیت بینظیر معشوق است. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که تمام زیباییها در جهان فقط بهانهای برای جلب توجه به جمال او هستند. او همچنین نقش معشوق را در زندگی خود بسیار مهم میداند و با تشبیهات زیبا، ارتباط عمیق خود را با عشق و زیبایی بیان میکند. در نهایت، شاعر به اهمیت و مقام معشوق در زندگی خود و جامعه اشاره میکند و او را منبع قدرت و الهام میداند.
هوش مصنوعی: تو که نشانهای از زیبایی و جمال هستی، مقصود و هدف زیبایی توست و دیگران تنها بهانهای برای این جذب زیبایی هستند.
هوش مصنوعی: اگر نقاش جمال تو را به عنوان قبله خود نمیداند، پس هدف او از کشیدن نقش و ساختن خانه چیست؟
هوش مصنوعی: ای صد هزار شمع که به امید روشن شدن در کنار تنور عشق تو نشستهاید، هر کدام آمادهاند تا با یک شعله به عشق تو زنده شوند.
هوش مصنوعی: ای رشتههای موهای زیبای تو، گردنبند ما را بسازید تا پرندهی روح بتواند در آن حلقه لانه بگزیند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در مجلس آن شاه، نه به سمت این طرف میرود و نه به سمت آن طرف، بلکه به نوعی در جای خودش ثابت مانده است.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این نکته میپردازد که چه کسی میتواند به افتخار تبریز و شمس دین اشاره کند، چرا که درختی بزرگ از دانهای کوچک به وجود آمده است. به عبارتی دیگر، رشد و شکوفایی یک شخصیت یا یک ملت، گاهی از یک آغاز کوچک و ناچیز شکل میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انصاف دادهام که به خوبی یگانهای
واندر جهان به حیله و افسون فسانهای
پاکیزهتر ز غنچه گل بر بنفشهای
پوشیدهتر ز دانه در در خزانهای
شاخی است دلبری که تو آن را شکوفهای
[...]
ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
یک یک بگو تو راز چو از عین خانهای
از بیم آتش تو زبان را ببستهایم
تا خود چه آتشی تو و یا چه زبانهای
هر دم خرابیی است ز تو شهر عقل را
[...]
هرروز کآفتاب برآرد زبانهای
بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانهای
نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت
باری ز چاوشان بخورم تازیانهای
از دوستی تو به سر کوی تو نماند
[...]
در کعبه گر ز دوست نبودی نشانهای
حاجی چه التفات نمودی به خانهای؟
مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟
تا در میان دام نبینند دانهای
بویی ز وصل اگر به مشامش نمیرسید
[...]
مرغ دلم به زلف تو تا ساخت خانهای
یکباره کرد از من مسکین کرانهای
مرغ از برای دانه فتد در کمند شوق
زلفش کمند دل شد و آن خال دانهای
دل بستد از دو دستم و در پای غم فکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.