گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

انصاف داده‌ام که به خوبی یگانه‌ای

واندر جهان به حیله و افسون فسانه‌ای

پاکیزه‌تر ز غنچه گل بر بنفشه‌ای

پوشیده‌تر ز دانه در در خزانه‌ای

شاخی است دلبری که تو آن را شکوفه‌ای

عقدی است دلبری که تو آن را میانه‌ای

شادی به روی تو که ز تو شاد نیست کس

صد جان فدای غم که تو غم را بهانه‌ای

در خون من مشو که نه همدست عالمی

بر جان من مزن نه تو یار زمانه‌ای

روزی که آیم از پی دیدار بر درت

با من برون پرده و بی‌من به خانه‌ای

گفتی بدان مجیر که از دل ترا نیم

عقلی و هوش نیست عجب گر مرا نه‌ای!

 
 
 
مولانا

ای از جمال حسن تو عالم نشانه‌ای

مقصود حسن توست و دگرها بهانه‌ای

نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست

مقصود او چه بود ز نقشی و خانه‌ای

ای صد هزار شمع نشسته بدین امید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

هرروز کآفتاب برآرد زبانه‌ای

بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانه‌ای

نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت

باری ز چاوشان بخورم تازیانه‌ای

از دوستی تو به سر کوی تو نماند

[...]

اوحدی

در کعبه گر ز دوست نبودی نشانه‌ای

حاجی چه التفات نمودی به خانه‌ای؟

مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟

تا در میان دام نبینند دانه‌ای

بویی ز وصل اگر به مشامش نمی‌رسید

[...]

جهان ملک خاتون

مرغ دلم به زلف تو تا ساخت خانه‌ای

یکباره کرد از من مسکین کرانه‌ای

مرغ از برای دانه فتد در کمند شوق

زلفش کمند دل شد و آن خال دانه‌ای

دل بستد از دو دستم و در پای غم فکند

[...]

جامی

شب‌ها من و خیال تو و کنج خانه‌ای

با خود ز گفت‌و‌گوی تو هردم فسانه‌ای

کردند عاشقان بحلت خونشان بریز

هردم چه حاجت است که جویی بهانه‌ای

سوزد زبان خامه گه شرح اشتیاق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه