هله ای دلی که خفته تو به زیر ظل مایی
شب و روز در نمازی به حقیقت و غزالی
مه بدر نور بارد سگ کوی بانگ دارد
ز برای بانگ هر سگ مگذار روشنایی
به نماز نان برسته جز نان دگر چه خواهد
دل همچو بحر باید که گهر کند گدایی
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
بستان میی که یابی ز تفش ز خود رهایی
به خدا به ذات پاکش که میی است کز حراکش
برهد تن از هلاکش به سعادت سمایی
بستان مکن ستیزه تو بدین حیات ریزه
که حیات کامل آمد ز ورای جان فزایی
بهلم دگر نگویم که دریغ باشد ای جان
بر کور یوسفی را حرکات و خودنمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالتی از دل و روح میپردازد که در زیر سایهساری الهی آرامیده است. او در دو بیتی از زندگی و ارتباط با خداوند و حقیقت سخن میگوید. شب و روز در نماز به معنای جستجوی حقیقت و زیبایی است، و شاعر تأکید میکند که نباید نور و روشنی را به خاطر صداها و زرق و برق دنیا نادیده گرفت. او به دلهایی که همچون دریا باید گوهری ارزشمند از گدایی کنند، اشاره میکند و میگوید که در زندگی نباید تنها به مادیات قانع شد. همچنین، از میای یاد میکند که برای رهایی از مشکلات و نجات از هلاکت، بیاشامیم و نباید با زندگی کوچک و خفیف به ستیز برخیزیم. در پایان، شاعر به خودشناسی و پرهیز از خودنمایی اشاره میکند تا به حقیقتی عمیقتر دست یابد.
هوش مصنوعی: ای دلِ بیدار، تو در سایهی ما خوابیدهای؛ شب و روز در حال نماز و عبادت هستی، همانطور که یک غزال در دشت به جستجوی چرا میپردازد.
هوش مصنوعی: ماه در اوج نورش میدرخشد، اما در کوچهای که صدای سگی به گوش میرسد، نباید به این نور توجه کنی. به هر جهت، هر صدای سگی را نباید نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: اگر به نماز و عبادت خود ادامه دهی، تنها نان و معیشت را به دست نخواهی آورد؛ دل تو خواستار چیزهای بیشتری است. مانند دریایی باید باشی که مروارید به دست آورد.
هوش مصنوعی: اگر آن نوشیدنی که در صبح نوشیدی تأثیری نداشت، پس قدری بنوش که تو را از خودت آزاد کند و به روح تازهای برساند.
هوش مصنوعی: به خدا قسم به ذات مقدسش که شرابی است که اگر از آن بنوشی، جانت از هلاکت نجات مییابد و به سعادت آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: با زندگی خود به جدال نپرداز، زیرا زندگی واقعی و کامل از فراتر از افزایش عمر حاصل میشود.
هوش مصنوعی: دیگر برایم نگوید که برای یوسف کور حسرتی باشد، ای جان، که حرکات و جلوهگری او قابل دیدن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی
همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
صفت شراب داری تو به مجلسی که باشی
[...]
صنما چرا نقاب از رخ خود نمیگشائی
زکه رخ نهفته داری زچه رو نمینمائی
برخت چو کس نگاهی نفکند غیر دیده
چه شوی نهان ز دیده که ت عین دیده بانی
چو دل از منی و مائی نگذشت شد عیانش
[...]
چو بگشت کویت آیم به بهانه رخ بپوشی
چو روم ملول از آن در، ز در، دگر در آیی
گرهی ززلف بگشا و بکش زرخ نقابی
بنمای در دل شب بخلایق آفتابی
دو جهان حجاب نبود بمیان ما و معشوق
تو گمان کنی رقیبا که میان ما حجابی
نه خوی است برفشانده بعذار آتشینت
[...]
ملک الملوک فضلم به فضیلت معانی
ز من و زمان گرفته به مثال آسمانی
نفس بلند صوتم جرس بلند صیتم
قلمِ جهان نوردم علم جهان ستانی
سر همتم رسیده به کلاه کیقبادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.