گنجور

 
مولانا

تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری

جان به جانان کی رسانی دل به حضرت کی بری

جعفر طیاروار ار آب و از گل کی رهی

تا نخندی اندر آتش همچو زر جعفری

دل نبیند آنک باشد جسم و جان را او حجاب

سر ندارد آنک بنهد پا در این ره سرسری

تا دو چشمت بسته باشد اندر این بازارگاه

سخت ارزان می‌فروشی لیک انبان می‌خری