گنجور

 
مولانا

ای قلب و درست را روایی

پیش تو که زفت کیمیایی

در ره خر بد ز اسب رهوار

از فضل تو کرده پیش پایی

گر پای سگی ره تو کوبد

بر شیر وغاش برفزایی

در عشق تو پاشکستگانند

دارند امید پرگشایی

در تو مگسی چو دل ببندد

یابد ز درت پر همایی

فضل تو علی هین گفت

تا نگشاید ره گدایی

خاموش که هر محال و صعبی

آسان شود از کف خدایی