گنجور

 
مولانا

در خون دلم رسید فتوی

از جمله مفتیان معنی

با خلق بگو که دور باشید

از زرق من و فسوس دعوی

با دل گفتم چنین خوش استت

دل نعره زنان که آری آری

برداشت ربابکی دل من

بنواخت که ما خوشیم یعنی

کان طعنه از این سوی وجود است

آن جا که منم کجاست طعنی

آن جا که منم چو من نگنجم

گنجد دگری بگو که نی نی

تا من باشی تو او نبینی

زیرا که شب است و چشم اعمی

تا چشم تو این بود چه بینی

در بتگه نفس نقش مانی

ای عاجز خویش رو به تبریز

در شمس الدین گریز باری

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

مگذار که نالم از غم تو

در حضرت پهلوان غازی

عطار

سودازدگان دین و دنیی

هرگز شنوند این سخن نی

کمال‌الدین اسماعیل

ای باد صبا خبر چه داری؟

از زلف بتم اثر چه داری؟

از غمزۀ او دلم جدانیست

زان بیماران خبر چه داری؟

گر مردم چشم من نیی تو

[...]

عراقی

رأیت ربیبعین ربی

فقلت من انت؟ فقال انتا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه