ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی
اینها همه کردی و در آن گور خزیدی
تلخی دهد امروز تو را در دل و در کام
آن زهرگیاهی که در این دشت چریدی
آن آهن تو نرم شد امروز ببینی
که قفل دری یا جهت قفل کلیدی
طوق ملکی این دم اگر گوهر پاکی
رد فلکی این دم اگر جان پلیدی
با جمله روانها به تک روح روانی
سلطان جهادی اگر از نفس جهیدی
با خالق آرام تو آرام گرفتی
وز دیو رمیده تو به هنگام رهیدی
امروز تو را بازخرد از غمش آن نور
کو را چو دل و جان به دل و جان بخریدی
آن سیمبر اندر بر سیمین تو آید
کو را چو نثار زر از این خاک بچیدی
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی
کز خاک همان رست که در خاک دمیدی
خامش کن و منمای به هر کس سر دل ز آنک
در دیده هر ذره چو خورشید پدیدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
تا رخت گشادی و دکان بازکشیدی
چون جولهه حرص در این خانه ویران
از آب دهان دام مگس گیر تنیدی
از لذت و از مستی این دانه دنیا
[...]
درویش به جز بویِ طعامش نشنیدی
مرغ از پسِ نان خوردن او، ریزه نچیدی
ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی
از خاک درِ دوست به مقصود رسیدی
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد
خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی
گفتم که ندیدم دهن تنگ تو را هیچ
[...]
دوش ایدل دیوانه بدان مست رسیدی
او مست و تو دیوانه، چه گفتی؟ چه شنیدی؟
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی
تبخال زد از آه جگرسوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی
صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.