گنجور

 
مولانا

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی

خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو

بی‌هوشی جانی تو گیرم که جفا کردی

هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان

در بخشش و در احسان حاجات روا کردی

هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی

هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی

یک طایفه را ای جان منشور خطا دادی

یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی

آثار فلک‌ها را اجزای زمین کردی

اجزای زمین‌ها را در لطف سما کردی

پس من ز چه بشناسم از چرخ زمین‌ها را

چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

دل بردی و جان بردی این جا چه رها کردی

ای برده هوس‌ها را بشکسته قفس‌ها را

مرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردی

گر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردی

[...]

میرزا حبیب خراسانی

تا لاله صفت جانا گلگونه قبا کردی

چون لاله هزاران داغ اندر دل ما کردی

خستی و جفا کردی بستی و رها کردی

جانا بکه بر گویم با ما تو چه ها کردی

تا جام می گلگون دادی برقیب دون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه