غزل شمارهٔ ۲۵۳۰
دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری
که امشب مینویسد زی نویسد باز فردا ری
قلم را هم تراشد او رقاع و نسخ و غیر آن
قلم گوید که تسلیمم تو دانی من کیم باری
گهی رویش سیه دارد گهی در موی خود مالد
گه او را سرنگون دارد گهی سازد بدو کاری
به یک رقعه جهانی را قلم بکشد کند بیسر
به یک رقعه قرانی را رهاند از بلا آری
کر و فر قلم باشد به قدر حرمت کاتب
اگر در دست سلطانی اگر در کف سالاری
سرش را میشکافد او برای آنچ او داند
که جالینوس به داند صلاح حال بیماری
نیارد آن قلم گفتن به عقل خویش تحسینی
نداند آن قلم کردن به طبع خویش انکاری
اگر او را قلم خوانم و اگر او را علم خوانم
در او هوش است و بیهوشی زهی بیهوش هشیاری
نگنجد در خرد وصفش که او را جمع ضدین است
چه بیترکیب ترکیبی عجب مجبور مختاری
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
شکوهی نوشته:
که امشب می نویسد زی نویسد باز فردا ری
یعنی چه؟
👆☹
کوروش ایرانی اصل نوشته:
دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری…..
که امشب مینویسد زی نویسد باز فردا ری….
***
دل انسان ( مرکز بینش ما)، مانند قلمی در دستان خداست.. ( تمثیل نویسنده ای ک قلمش در اختیار اوست و با آن هر آنچِ ک میخواهد مینویسد… قلم تسلیم نویسنده س و اعتراض نمیکنه…)
ک حتا اگر ذهن تاریک و مادی اندیشِ ما، در جهت منافع دنیویِ خودش، تصمیم بگیره… بازم تصمیم گیرنده ی اصلی، اوست… و تو رو بسوی فردای روشن ( تصمیم بهتر و گشایش در کارها) هدایت میکنه…
👆☹