مروت نیست در سرها که اندازند دستاری
کجا گیرد نظام ای جان به صرفه خشک بازاری
رها کن گرگ خونی را که رو نارد بدان صیدی
رها کن صرفه جویی را که برناید بدین کاری
چه باشد زر چه باشد جان چه باشد گوهر و مرجان
چو نبود خرج سودایی فدای خوبی یاری
ز بخل ار طوق زر دارم مرا غلی بود غلی
وگر خلخال زر دارم مرا خاری بود خاری
برو ای شاخ بیمیوه تهی میگرد چون چرخی
شدستی پاسبان زر هلا میپیچ چون ماری
تو زر سرخ میگویش که او زرد است و رنجوری
تو خواجه شهر میخوانش که او را نیست شلواری
چرا از بهر همدردان نبازم سیم چون مردان
چرا چون شربت شافی نباشم نوش بیماری
نتانم بد کم از چنگی حریف هر دل تنگی
غذای گوشها گشته به هر زخمی و هر تاری
نتانم بد کم از باده ز ینبوع طرب زاده
صلای عیش میگوید به هر مخمور و خماری
کرم آموز تو یارا ز سنگ مرمر و خارا
که میجوشد ز هر عرقش عطابخشی و ایثاری
چگونه میر و سرهنگی که ننگ صخره و سنگی
چگونه شیر حق باشد اسیر نفس سگساری
خمش کردم که رب دین نهانها را کند تعیین
نماید شاخ زشتش را وگرچه هست ستاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از بخل و حرص میپردازد و بر اهمیت سخاوت و ایثار تأکید میکند. شاعر میگوید که مروت نیست که انسان دستاوردهای خود را مخفی کند و به کشور و جامعه خود خدمت نکند. او به نوعی اشاره میکند که اگرچه ممکن است انسان ثروتی داشته باشد، نباید بخیل و خودخواه باشد و باید برای دیگران از دستاوردهایش خرج کند. همچنین، بر این نکته تأکید میکند که ارزش واقعی زندگی در بخشش و دوستی است و ثروت و مال دنیا در برابر آن اهمیتی ندارد. شاعر به این نتیجه میرسد که انسان باید بر تعهداتش نسبت به دیگران پایبند باشد و از بخل دوری کند تا در زندگی معنای حقیقی را بیابد.
هوش مصنوعی: درست نیست که کسی دستاری بر سر دیگران بگذارد و با این کار، نظم و سامان را مختل کند. ای جان، گویی که همه چیز به حالتی خشک و کمفایده شده است.
هوش مصنوعی: ترک کن شکار خونی را که از آن نصیبی نمیبری، و از صرفهجویی دست بکش که با این روش به جایی نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: چه تفاوتی دارد که طلا باشد یا جان آدمی، یا اینکه جواهر و مرجان باشد، وقتی که عشق و محبت در کار نباشد و انسان حاضر نباشد برای خوبی و دوستی خود هزینه کند.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بخیل بودنم طوقی از طلا داشته باشم، برایم بُغض و درد خواهد بود و اگر به خاطر داشتن یک خلخال طلا، چیزی داشته باشم، برایم فقط خاری خواهد بود.
هوش مصنوعی: برو ای درختی که میوهای نداری، وقتی وارد دایره میشوی، میچرخد و دور میشود. به مانند ماری که در حال خزیدن است، محتاط باش.
هوش مصنوعی: شما میگویید که او به طلا مانند است در حالی که او فردی زردرو و در رنج است. شما او را آقا و محترم شهر مینامید در حالی که او حتی لباس مناسب بر تن ندارد.
هوش مصنوعی: چرا برای همدردانم دشواری نمیکشم؟ چرا مانند مردان رفتار نمیکنم؟ چرا همچون دارویی که بیماری را درمان میکند، نمیتوانم موثر باشم؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم کمتر از چنگ حریف برآمدهام؛ هر دل مضطرب و پریشان غذای گوشها شده است و هر ضربه و رشتهای که به وجود آمده، مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از بادهای که از منبع شادی میجوشد، کمتر از این لذت ببرم که هر فرد مست و خراب از آن، صدای خوشی را میشنود.
هوش مصنوعی: دوست من، مثل سنگ مرمر و سنگ خارا، از جسم تو مهربانی و ایثاری جاری میشود. هر قطره عرقی که از تو جاری میگردد، به دیگران خوشبختی و محبت میبخشد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مقایسهای میپردازد. او میپرسد که چگونه ممکن است فردی که نماینده قورباغه و عیب صخره است، بتواند به مقام شیر، که نماد شجاعت و قدرت است، دست یابد در حالی که تحت تأثیر نفس و خواستههای پایینتر قرار دارد. به طور کلی، این بیت به تضاد بین مقام و ویژگیهای واقعی فردی اشاره دارد و به سستی و کمجانی کسی که نمیتواند بر خواستههای نامناسب خود غلبه کند، انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: من سکوت کردم تا خداوندی که رازها را آشکار میکند، نواقص و زشتیهای این دنیا را مشخص کند، هرچند او پنهانکار است و از خطاها میپوشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.