گنجور

 
مولانا

بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری

زهی صورت بدان صورت نمی‌مانی که هر باری

بسوزد دل اگر گویم همان دلدار پیشینی

بسوزد جان اگر گویم همان جانی که هر باری

فلک هم خرقه ازرق بدرد زود تا دامن

اگر تو آستین زان سان برافشانی که هر باری

زهی خلوت زهی شاهی مسلم گشت آگاهی

اگر زان سان من و ما را برون رانی که هر باری

بنال ای بلبل بیخود که سوز دیگر آوردی

بدان دم نامه گل را نمی‌خوانی که هر باری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۵۲۷ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم