امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری
که عاشق باش تا گیری ز نان و جامه بیزاری
تو را گر قحط نان باشد کند عشق تو خبازی
وگر گم گشت دستارت کند عشق تو دستاری
ببین بینان و بیجامه خوش و طیار و خودکامه
ملایک را و جانها را بر این ایوان زنگاری
چو زین لوت و از این فرنی شود آزاد و مستغنی
پی ملکی دگر افتد تو را اندیشه و زاری
وگر دربند نان مانی بیاید یار روحانی
تو را گوید که یاری کن نیاری کردنش یاری
عصای عشق از خارا کند چشمه روان ما را
تو زین جوع البقر یارا مکن زین بیش بقاری
فروریزد سخن در دل مرا هر یک کند لابه
که اول من برون آیم خمش مانم ز بسیاری
الا یا صاحب الدار رایت الحسن فی جاری
فاوقد بیننا نارا یطفی نوره ناری
چو من تازی همیگویم به گوشم پارسی گوید
مگر بدخدمتی کردم که رو این سو نمیآری
نکردی جرم ای مه رو ولی انعام عام او
به هر باغی گلی سازد که تا نبود کسی عاری
غلامان دارد او رومی غلامان دارد او زنگی
به نوبت روی بنماید به هندو و به ترکاری
غلام رومیش شادی غلام زنگیش انده
دمی این را دمی آن را دهد فرمان و سالاری
همه روی زمین نبود حریف آفتاب و مه
به شب پشت زمین روشن شود روی زمین تاری
شب این روز آن باشد فراق آن وصال این
قدح در دور میگردد ز صحتها و بیماری
گرت نبود شبی نوبت مبر گندم از این طاحون
که بسیار آسیا بینی که نبود جوی او جاری
چو من قشر سخن گفتم بگو ای نغز مغزش را
که تا دریا بیاموزد درافشانی و درباری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و اهمیت آن در زندگی انسانها پرداخته است. شاعر به امیر دل میگوید که اگر دل عاشق دارید، نباید از نان و لباس بیزار شوید. عشق میتواند در سختیها شما را تأمین کند و حتی اگر در قحطی باشید، عشق به شما قوت و آرامش میبخشد.
شاعر به این نکته اشاره میکند که انسانها نباید تنها به مادیات فکر کنند و عشق میتواند آنها را از نگرانیها آزاد کند. اگر در فقر و بیپولی باشند، عشق روحانی میتواند یاریدهنده باشد و عشق از دلها چشمه شادی میسازد.
در انتها، شاعر با استفاده از تمثیلاتی از زندگی، به بیان این نکته میپردازد که هر چیزی در این دنیا نسبت به عشق و زیبایی بیاهمیت است و عشق حقیقتی است که در زندگی ارزشمندتر از هر چیز دیگر است.
هوش مصنوعی: اگر دلی داری و عاشق هستی، باید به عشق و احساسات خود احترام بگذاری و از چیزهای بیارزش و مادی مانند نان و لباس فاصله بگیری. عشق واقعی فراتر از نیازهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با کمبود نان مواجه شوی، عشق تو میتواند مانند یک نانوا به تو کمک کند و اگر دستت گم شود، عشق تو به تو دستمالی خواهد داد.
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین و ببین که حتی بدون نان و لباس، فرشتگان و جانها چطور خوشحال و آزاد در این مکانی زنگزده و بیزرق و برق هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که از این نعمت و خوبیها بینیاز گردی و به آزادی و استقلال برسی، دیگر به فکر و افسوس پادشاهی دیگر خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر در پی نان و معیشت باشی، یار حقیقی و معنویات به تو میگوید که به دیگران کمک کن. اما نادیده گرفتن این دعوت و عدم کمک کردن به دیگران، واقعاً یاری نکردن است.
هوش مصنوعی: عشق قدرتی قوی و استوار دارد که میتواند بر زندگی ما تأثیر بگذارد. تو که شباهت به گاوان داری، به ما کمکی نکن و از این مرحله بیشتر نرو.
هوش مصنوعی: سخنان زیادی در دل من جمع شده است و هر کدام به نوبت میخواهند بیرون بیایند، اما از بس که اینقدر زیادند، دچار سردرگمی میشوم و نمیدانم کدام را اول بگویم.
هوش مصنوعی: ای صاحب خانه، من زیبایی را در کوچهی خودت دیدم. آتش عشقی بین ماست که نور محبتش، آتش خودم را خاموش میکند.
هوش مصنوعی: من همچنان به زبان عربی صحبت میکنم، اما گویا تو به زبان فارسی صحبت میکنی. آیا من کار بدی انجام دادهام که تو به سمتم نمیروی؟
هوش مصنوعی: ای محبوب هیچ گناهی نکردهای، اما لطف و رحمت تو به همهجا میرسد و هر باغی را با گلهای زیبای خود زینت میبخشد، به طوری که هیچکس از زیبایی آن خالی نمیماند.
هوش مصنوعی: او دارای غلامان رومی و زنگی است که به نوبت خود را به هندو و اهل ترک نشان میدهند.
هوش مصنوعی: غلامی از قوم روم خوشحال است، در حالی که غلامی از قوم زنگی ناراحت است. یکی از آنها در لحظهای فرمان میدهد و دیگری را به زیر سلطه خود درمیآورد.
هوش مصنوعی: در همهی دنیا هیچ چیزی نظیر آفتاب و ماه نیست، اما با این حال، در شب، زمین به واسطهی روشنایی آنها به درخشش درمیآید.
هوش مصنوعی: در شب، جدایی این روز به یاد پیوند و وصال گذشته، این جام در حال چرخش است و از نعمتها و بیماریها خبر میدهد.
هوش مصنوعی: اگر شب نوبت تو نیست، گندم را از این آسیاب مبر. چرا که آسیابهای زیادی را میبینی که آب جاری ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی من به زیبایی و لطافت سخن میگویم، از تو میخواهم ای خوشذوق، که به او بیاموزی چگونه در دریا هنر افشانی و گفتمان را به زیبایی بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.