گنجور

 
مولانا

آنک بخورد دم به دم سنگ جفای صدمنی

غم نخورد از آنک تو روی بر او ترش کنی

می چو در او عمل کند رقص کند بغل زند

ز آنک نهاد در بغل خاص عقیق معدنی

مرد قمارخانه‌ام عالم بی‌کرانه‌ام

چشم بیار در رخم بنگر پیش روشنی

ننگرد او به رنگ تو غم نخورد ز جنگ تو

خواجه مگر ندیده‌ای ملک و مقام ایمنی

هیچ عسل ترش شود سرکه اگر ترش رود

از پی آب کی هلد روغن طبع روغنی

من که در آن نظاره‌ام مست و سماع باره‌ام

لیک سماع هر کسی پاک نباشد از منی

هست سماع ما نظر هست سماع او بطر

لیک نداند ای پسر ترک زبان ارمنی

در تک گور مؤمنان رقص کنان و کف زنان

مست به بزم لامکان خورده شراب مؤمنی

پیش تو است این دم او می‌نبری ز یار بو

می‌نگری تو سو به سو پله چشم می‌زنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی

یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی

انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی

انت کمال ثروتی انت نصاب مخزنی

قره کل منظر مقصد کل مشتری

[...]

مجد همگر

ای که به روی چون سمن رشک بهار و سوسنی

زان قد همچو نارون سرو روان گلشنی

بر سر ارغوان و گل حسن تو خاک تیره کرد

تا تو به خوبی و صفا همبر آب روشنی

بی رخ و نخل دلکشت در دل و دیده من است

[...]

سعدی

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی

یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی

مهرگیاهِ عهد من تازه‌تر است هر زمان

ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی

کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای ز غبار خنگ تو یافته دیده روشنی

چند به شوخی و خوشی گِرد هلاک من تنی

وه که ز شوق چون تویی دود بر آمد از دلم

خوب نه‌ای تو آفتی، دوست نه‌ای، تو دشمنی

بهر خدای دست را پیش از آستین مکش

[...]

کمال خجندی

دست ندارم از تو من گرچه ز پایم افکنی

تیزترم به دوستی گر همه تیغ میزنی

نیست ز هم مفارقت سایه و آفتاب را

هر طرفی که می‌روی من به تو و تو با منی

ای نفس صبا ز ما بر سر زلف او بگوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه