گنجور

 
مولانا

ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته

وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته

صد مطرقه کشیده در یک قدح بکرده

صد زین قدح کشیده چون عاقلان نشسته

یک ریسمان فکندی بردیم بر بلندی

من در هوا معلق و آن ریسمان گسسته

از آهوان چشمت ای بس که شیر عشقت

هم پوست بردریده هم استخوان شکسته

دیدن به خواب در شب ماه تو را مبارک

وز بامداد رویت دیدن زهی خجسته

ای بنده کمینت گشته چو آبگینه

بشکسته آبگینه صد دست و پا بخسته

در حسن شمس تبریز دزدیده بنگریدم

زه گفتم و ز غیرت تیر از کمان بجسته

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
غزل شمارهٔ ۲۳۹۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجوی کرمانی

ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته

و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته

ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده

یاقوت قند ریزت نرخ شکر شکسته

زلف شکسته بسته در حلق جان جمعی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

نقش خیال رویش برآب دیده بسته

آن نور چشم مردم در آب خوش نشسته

روز الست با او عهد درست بستیم

جاوید من بر آنم گرچه دلم شکسته

دیشب خیال رویش در خواب دید دیده

[...]

محتشم کاشانی

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته

دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته

چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد

گر باغبان ببندد از گل هزار دسته

تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ

[...]

کلیم

تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته

دست شکسته بندم بر گردن شکسته

جمعیت حواسم ناید بحال اول

گمگشته دانه ای چند از سبحه گسسته

یکدسته کرده دوران گلهای نه چمن را

[...]

صائب

دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته

کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه