ای به میدانهای وحدت گوی شاهی باخته
جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته
عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت
وز کژی پنداشته کو مر تو را انداخته
ای چراغ و چشم عالم در جهان فرد آمدی
تا در اسرار جهان تو صد جهان پرداخته
ای که طاووس بهار از عشق رویت جلوه گر
بر درخت جسم جان نالان شده چون فاخته
از برای ما تو آتش را چو گلشن داشته
وز برای ما تو دریا را چو کشتی ساخته
شمس تبریزی جهان را چون تو پر کردی ز حسن
من جهان روح را از غیر عشقت آخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف مقام والای معشوق و تاثیر او بر جهان میپردازد. او معشوق را چون چراغ و چشم عالم معرفی میکند که به رازهای هستی دست یافته و زیباییهای عشقش مثل طاووس در فصل بهار جلوهگری میکند. شاعر به اهمیت وجود معشوق در زندگی و جهان اشاره کرده، و او را منبع آتش و شادی برای دیگران توصیف میکند. در نهایت، عشق به معشوق را منبع روح و حیات در جهان میداند و این عشق را با جاذبه و زیبایی خاصی همراه میسازد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در میدانهای وحدت، با گوی خود برندهای و همه را پیش خود عریان و نمایان میبینی، اما هیچکس تو را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: عقل همه چیز به خاطر شدت غیرت تو دچار اشتباه شده و از روی نادانی تو را در مقام پایینتری فرض کرده است.
هوش مصنوعی: ای روشنی و نگاه عالم! تو به این دنیای خاص آمدی تا به رازهای جهان بپردازی و حقیقتهای متعددی را کشف کنی.
هوش مصنوعی: ای که به خاطر عشق به چهرهات، رنگ و جلوه بهار مانند طاووس بر درخت وجود من نمایان شده است و جان نالا و غمگین من همچون فاخته در حال ناله است.
هوش مصنوعی: برای ما تو همچون گلشن آتش را زیبا کردهای و مانند کشتی دریا را ساختهای.
هوش مصنوعی: شمس تبریزی با زیباییهای خود جهان را آراسته و پر کرده است. عشق تو روح جهان را از چیزهای دیگر خالی کرده و تنها به خود پر کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته
جان شیرین را ز تن در کار دل پرداخته
تا دل و جان درنبازی دل نبیند ناز و عز
کی سر آخور گشت هرگز مرکبی ناتاخته
بند مادرزاد باید همچو مرغابی به پای
[...]
ای همای همتت سر بر سپهر افراخته
کس چو سیمرغت نظیری در جهان نشناخته
دور بین چون کرکس و خصم افکنی همچون عقاب
باز هنگام هنر گردن چو باز افراخته
طوطیان نظم کلام و بلبلان زیر نوا
[...]
ای به دعوی خویشتن را مرد معنی ساخته
وآن گه از دعوی و معنی ذره ای نشناخته
لاف مردی از تو کی زیبد چو وقت امتحان
هستی از تر دامنی دامن گریبان ساخته
این قدر دانی مگر کاندر حقیقت جغد را
[...]
ای لوای مهتری بر لامکان افراخته
غلغل لولاک بر هفت آسمان انداخته
شهسوار دین که چون زین بست بر پشت براق
از زمین تا اوج او ادنی به یکدم تاخته
چون دو چوگان کرده مه را یک سر انگشت تو
[...]
ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته
همچو مه تابان دو عالم زان تجلی ساخته
تا نه بیند چشم غیری حسن جان افزای دوست
هر دو عالم را ز نام غیر واپرداخته
بهر اظهار کمال خود ز خانه شاه عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.