گنجور

 
مولانا

چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته

جان قفس را درشکسته دل ز تن بگریخته

صد هزاران عقل‌ها بین جان‌ها پرداخته

صد هزاران خویشتن بی‌خویشتن بگریخته

گر گریزد صد هزاران جان و دل من فارغم

چون درآمد مست و خندان آن ز من بگریخته

صد هزاران تشنه ز استسقا بگفته ترک جان

صد هزاران بلبل آن سو از چمن بگریخته

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۳۶۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم