ای گشته دلت چو سنگ خاره
با خاره و سنگ چیست چاره
با خاره چه چاره شیشهها را
جز آنک شوند پاره پاره
زان میخندی چو صبح صادق
تا پیش تو جان دهد ستاره
تا عشق کنار خویش بگشاد
اندیشه گریخت بر کناره
چون صبر بدید آن هزیمت
او نیز بجست یک سواره
شد صبر و خرد بماند سودا
میگرید و میکند حراره
خلقی ز جدایی عصیرت
بر راه فتاده چون عصاره
هر چند شدهست خون جگرشان
چستند در این ره و چه کاره
بیگانه شدیم بهر این کار
با عقل و دل هزارکاره
العشق حقیقه الاماره
و الشعر طباله الاماره
احذر فامیرنا مغیر
کل سحر لدیه غاره
اترک هذا وصف فراقا
تنشق لهوله العباره
بگریخت امام ای مؤذن
خاموش فرورو از مناره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان ای کل تا زدم مزن لاف
ای تو بره ریش . . . غراره
در سبلت و ریش خویش بنگر
هست از در عبرت و نظاره
جولاهه کار مانده گوئی
[...]
با این غم و درد بیکناره
داروی فرامشیست چاره
چون کشته شدم هزار باره
بر من به چه میکشی کناره
از کشتن کشتهای چه خیزد
کشته که کشد هزار باره
حاجت نبود به تیغ کشتن
[...]
آمد مه و لشکر ستاره
خورشید گریخت یک سواره
آن مه که ز روز و شب برون است
کو چشم که تا کند نظاره
چشمی که مناره را نبیند
[...]
در جلوهٔ من کند نظاره
وز سینه براورد حراره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.