آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده
روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد
جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به
تیر نظرت دیدم جان گفت زهی دولت
پرم چو کمان پرم من از کشش آن زه
من خاک دژم بودم در کتم عدم بودم
آمد به سر گورم عشقت که هلا برجه
از بانگ تو برجستم در عهد تو بنشستم
ما را تو تعاهد کن سالار توی در ده
بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بیخویشم
تا هیچ نیندیشم نی از که نی از مه
بر نطع پیادستم من اسپ نمیخواهم
من مات توام ای شه رخ بر رخ من برنه
ای یوسف عیسی دم با زر غم و بیزر غم
پیش آر تو جام جم والله که توی سرده
زان می که از او سینه صافی است چو آیینه
پیش آر و مده وعده بر شنبه و پنجشنبه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، شعر عاشقانهای است که به عشق عمیق و دردناک میپردازد. شاعر در آن از رنج و شوق عاشقی صحبت میکند و از خداوند درخواست میکند که بر او و عشقش رحم کند. وی از شدت عشق احساس خستگی میکند و در برابر محبوبش فقط به عشق و حال خوش فکر میکند، بیآنکه به چیز دیگری بیندیشد. او به معشوقش ابراز عشق کرده و از او میخواهد که جامی پر از می را به او بدهد تا بتواند از زیبایی و عشق خالص لذت ببرد و به وعدههای روزهای آینده بیتوجهی کند. این شعر نشاندهنده عمق احساسات عاشقانه و آرزوهای شاعر در پی وصال محبوب است.
هوش مصنوعی: عشق پرشور و پرحرارتی که از دل میسوزد و جان را میگیرد، به نیروی خود قوی و نیرومند میشود. ای خدا، بر ما لطف کن و به این عشق رحم کن.
هوش مصنوعی: روزی فرا میرسد که دیگر خون دل نخواهد ریخت و فقط دلشکستهها میفهمند که آن درد و رنج تنها از دل عاشق میزاید و نمیتواند از جایی دیگر باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس شگفتانگیز و تاثیرگذار نگاه و توجه معشوق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که وقتی به چشمهای معشوقش نگاه میکند، جانش از شادی لبریز میشود و خود را مانند کمان پُر از کششی میبیند که به سمت آن نگاه کشیده شده است. این تصویر به نوعی نماد عشق و محبت عمیق است که از نگاه معشوق میجوشد.
هوش مصنوعی: من از هیچ و ناکجاآبادی به وجود آمدم و در تاریکی و بیجانی بودم. اکنون عشق تو به سراغم آمده، پس برای دیدارم بیا و از این حالت بیحالی بیرونم بیاور.
هوش مصنوعی: صدای تو باعث شد که من از جای خود بلند شوم و نزد تو بیایم. اکنون از تو میخواهم که به ما وعده وفا کنی، زیرا تو رهبر ما هستی و در دل ما جای داری.
هوش مصنوعی: بیدلیل و بدون فکر کنار من نشستهای، بیخود مشغول شدهای و من نیز بیخود و بیخویش هستم. به چیزی نمیاندیشم و نه به کسی و نه به مهری.
هوش مصنوعی: من بر فرش زمین نشستهام و نیازی به اسب ندارم، من در برابر تو که پادشاهی، همچون یک تکه شطرنج هستم که به تو تعلق دارد.
هوش مصنوعی: ای یوسف، برای ما از غمها بگو، هم با طلا و هم بدون آن. به خدا قسم، تو با زیباییهای خود، مانند جام جم مرموز و دلربا هستی.
هوش مصنوعی: از آن می که باعث میشود دلها مثل آینه صاف و روشن شوند، پیش بیاور و وعدهی ملاقات را به روزهای شنبه و پنجشنبه موکول نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
با زر غم و بیزر غم آخر غم با زر به
چون راهروی باری راهی که برد تا ده
بشنو سخن یاران بگریز ز طراران
از جمع مکش خود را استیزه مکن مسته
آدم ز چه عریان شد دنیا ز چه ویران شد
[...]
ای زن صفت از عشقش تا چند سخن گویی
این راه نگردد طی بی همت مردانه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.