گنجور

 
مولانا

رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا

که داد اوست جواهر که خوی اوست سخا

بدان که صحبت جان را همی‌کند همرنگ

ز صحبت فلک آمد ستاره خوش سیما

نه تن به صحبت جان خوبروی و خوش فعل‌ست

چه می‌شود تن مسکین چو شد ز جان عذرا

چو دست متصل توست بس هنر دارد

چو شد ز جسم جدا اوفتاد اندر پا

کجاست آن هنر تو نه که همان دستی

نه این زمان فراق‌ست و آن زمان لقا

پس الله الله زنهار ناز یار بکش

که ناز یار بود صد هزار من حلوا

فراق را بندیدی خدات منما یاد

که این دعاگو به زین نداشت هیچ دعا

ز نفس کلی چون نفس جزو ما ببرید

به اهبطوا و فرود آمد از چنان بالا

مثال دست بریده ز کار خویش بماند

که گشت طعمه گربه زهی ذلیل و بلا

ز دست او همه شیران شکسته پنجه بدند

که گربه می‌کشدش سو به سو ز دست قضا

امید وصل بود تا رگیش می‌جنبد

که یافت دولت وصلت هزار دست جدا

مدار این عجب از شهریار خوش پیوند

که پاره پاره دود از کفش شده‌ست سما

شه جهانی و هم پاره دوز استادی

بکن نظر سوی اجزای پاره پاره ما

چو چنگ ما بشکستی بساز و کش سوی خود

ز الست زخمه همی‌زن همی‌پذیر بلا

بلا کنیم ولیکن بلی اول کو

که آن چو نعره روحست وین ز کوه صدا

چو نای ما بشکستی شکسته را بربند

نیاز این نی ما را ببین بدان دم‌ها

که نای پاره ما پاره می‌دهد صد جان

که کی دمم دهد او تا شوم لطیف ادا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۲۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه