ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
جان همه خوش است در سایه لطف جان تو
شاه همه جهان توی اصل همه کسان توی
چونک تو هستی آن ما نیست غم از کسان تو
ابر غم تو ای قمر آمد دوش بر جگر
گفت مرا ز بام و در صد سقط از زبان تو
جست دلم ز قال او رفت بر خیال او
شاید ای نبات خو این همه در زمان تو
جان مرا در این جهان آتش توست در دهان
از هوس وصال تو وز طلب جهان تو
نیست مرا ز جسم و جان در ره عشق تو نشان
ز آنک نغول میروم در طلب نشان تو
بنده بدید جوهرت لنگ شدهست بر درت
ماندهام ای جواهری بر طرف دکان تو
شاد شود دل و جگر چون بگشایی آن کمر
بازگشا تو خوش قبا آن کمر از میان تو
تا نظری به جان کنی جان مرا چو کان کنی
در تبریز شمس دین نقد رسم به کان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و عشق به معشوق بیان شده است. شاعر از ایمنی و خوشحالی که در سایه لطف معشوق به دست میآورد سخن میگوید و تاکید میکند که همه مشکلات و غمها با وجود او بیاهمیتاند. او احساس میکند که زندگیاش بدون معشوق بیمعناست و همه آرزوهایش حول محور او میچرخد. شاعر در جستجوی جلوهای از زیبایی معشوق است و بیان میکند که دلش به شدت به او وابسته است. در نهایت، او از معشوق میخواهد که با نگاهی به او، جانش را شاد کند و به او عشق ورزد.
هوش مصنوعی: ای تو پناه ما در برابر هر مصیبت، ما همه در امنیت تو هستیم و جان ما همگی در سایه مهربانی و لطف تو شاد است.
هوش مصنوعی: تو شاه همهٔ عالم هستی و اصل و ریشهٔ همهٔ افراد به شمار میآیی. بنابراین، چون تو وجود داری، دیگر نیازی به نگرانی دربارهٔ دیگران نیست.
هوش مصنوعی: دیشب ابر غم تو همچون قمر بر دل من بارید و با درد و اندوه از بام و در گفت که از زبان تو صد سخن ناب ناب از دل میگذرند.
هوش مصنوعی: دل من از گفتار او به خیالش پرواز کرد. ای گیاه نازنین، شاید تو هم در این زمان این همه را درک کنی.
هوش مصنوعی: زندگی من در این دنیا به عشق تو میسوزد و آرزوی وصال تو در دل من است و تمام خواستههایم به تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، هیچ اثری از جسم و جان من نیست، زیرا همچنان در پی یافتن نشانهای از تو میگردم.
هوش مصنوعی: من میبینم که زیبایی و ارزش تو در درگاه تو در حال کمرنگ شدن است و من در اینجا منتظر ماندهام، ای الماس در کنار فروشگاه تو.
هوش مصنوعی: وقتی که کمر زیبایت را باز کنی، دل و جان من شاد و مسرور میشود. تو با پوشش زیبا، کمرت از میان تو جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: اگر با یک نگاه، جانم را تسخیر کنی، همچون اینکه در تبریز شمس دین، طلا را به کان خود میکشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان تو
فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو
باطرب است جام تو بانمک است نان تو
مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی
[...]
ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو
هیچ نمی رود برون از دل من دهان تو
از چمن تو هر کسی گل بکنار می برند
لیک بما نمی رسد نکهت بوستان تو
گر زکمان ابرویت عقل سپر بیفکند
[...]
خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو
از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو
صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر
چون بگذرد دامن کشان، سرو سبک جولان تو
مرا به خانه ی درون، دلی بود از آن تو
ولی چه سود کان سرا نمی سزد مکان تو
چو بر لب آوری سخن شود فضای انجمن
لبالب از دُر عدن ز لعل دُر فشان تو
تو راست جسم نازنین لطیف تر ز روح و جان
[...]
نوبت خسروی زند چرخ به آشیان تو
از فلک و ملک بسی آمده پاسبان تو
بنده نقش میشود کو نکشد کمان تو
با همه کبر و سرکشی هست ز چاکران تو
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.