ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
وی آهوی معانی آمد گه چریدن
ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده
بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن
آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی
کاو چون خیال داند در دیدهها دویدن
این دم حکم بیاید تعلیم نو نماید
بی گوشِ سر شنیدن بیدیده ماه دیدن
داند سبل ببردن هم مرده زنده کردن
هم تخت و بخت دادن هم بنده پروریدن
آن یوسف معانی و آن گنج رایگانی
خود را اگر فروشد دانی عجب خریدن
کو مشتری واقف در دو دم مخالف؟
در پرده ساز کردن در پردهها دویدن
ای عاشق موفق وی صادق مصدق
میبایدت چو گردون بر قطب خود تنیدن
در بیخودی تو خود را، میجوی تا بیابی
زیرا فراق صعب است خاصه ز حق بریدن
لب را ز شیر شیطان میکوش تا بشویی
چون شسته شد توانی پستان دل مکیدن
ای عشق آن جهانی ما را همیکشانی
احسنت ای کشنده شاباش ای کشیدن
هم آفتاب داند از شرق رو نمودن
ار نی به مرکز او، نتوان به تک رسیدن
خامش که شرح دل را گر راه گفت بودی
در کوه درفتادی چون بحر برطپیدن
تبریز شمس دین را هم ناگهان ببینی
وآنگه از او بیابی صبح ابد دمیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و روحانیت میپردازد و شاعر به بیان تجربیات عمیق و رازآلودی میپردازد که عاشق در مسیر جستجوی حقیقت و معنا با آن مواجه میشود. او به پرندهای آسمانی و آهویی اشاره میکند که در دنیای معانی در حرکتاند و از عاشق میخواهد تا به فراتر از مخلوقات بنگرد و به معنای آفرینش توجه کند. شاعر بیان میکند که در این راه، روح باید به شناخت الحقایق نائل شود و عشق الهی، انسان را به سوی کمال و رشد هدایت میکند. همچنین، او به سختیهای فراق و نیاز به پاکسازی دل از زهرهای دنیوی اشاره کرده و یادآور میشود که آگاهی و بیداری در این مسیر ضروری است. در نهایت، شاعر به نور و روشنی که از عشق به بار میآید و شگفتیهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: ای پرنده آسمانی، زمان پرواز تو فرارسیده است. همچنین، زمانی برای آهوهای معانی آمده که به چرا بروند.
هوش مصنوعی: ای عاشق، به آنچه که برگزیدگان عشق میگذرد توجه کن و از دنیای مخلوقها بگذر تا به خود آفرینش بیندیشی.
هوش مصنوعی: به تو خبر میآورم که چگونه روح، مانند خیالی در دل، میتواند در چشمها به حرکت درآید.
هوش مصنوعی: در این لحظه، یک فرمان جدید میآید که آموزش تازهای را به همراه دارد؛ آموزشی که نیاز به گوش و چشم ندارد، زیرا به معنای واقعی میتوان بدون شنیدن یا دیدن، به درک عمیق و آگاهی دست یافت.
هوش مصنوعی: او میداند که چگونه به راهها تسلط یابد، چگونه مرده را زنده کند، چگونه سرنوشت و خوشبختی به کسی بخشد و نیز چگونه بندگان را تربیت کند.
هوش مصنوعی: اگر آن یوسف معانی و آن گنج باارزش خود را بفروشد، میدانی چه عجبی خواهد بود که کسی حاضر به خریدن آن باشد.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در زمانههای سخت و دشوار به حقیقت و واقعیت آگاه باشد؟ در حالی که عدهای سرگرم بازی در پس پردهها و نشان ندادن رویاهایشان هستند.
هوش مصنوعی: ای عاشق واقعی و راستین، باید مانند گوی گردون که بر محور خودش میچرخد، به هدف و مقصود خود بچسبی و ثابت قدم باشی.
هوش مصنوعی: در حالتی که خود را گم کردهای، در تلاش هستی که خود را پیدا کنی، چرا که جدایی از حق بسیار دشوار است.
هوش مصنوعی: دهان خود را از شیر شیطان پاک کن تا بتوانی حقیقت را بپذیری و از محبت واقعی بهرهمند شوی. زمانی که دل و جانت پاک شد، میتوانی از عشق و محبت به خوبی کاملاً بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو هستی که ما را به دنیای دیگری میکشی، چه خوب است که اینگونه ما را به سوی خود میکشی و ما را در این حال و هوا نگه میداری.
هوش مصنوعی: آفتاب می داند که چگونه از شرق طلوع کند و این کار را انجام میدهد، ولی اگر کسی به جای قرار گرفتن در مرکز، بخواهد به او نزدیک شود، نمیتواند به هدف برسد.
هوش مصنوعی: سکوت کن که اگر دل را بیان کنی، همچون درختی در کوه به زمین خواهی افتاد و مانند دریا به تلاطم خواهی آمد.
هوش مصنوعی: در تبریز، ناگهان شمس دین را میبینی و سپس از او درمییابی که صبح ابدی آغاز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
[...]
با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت
پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن
داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه
با من ترا نباشد آئین آرمیدن
گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی
[...]
خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
بیجهد بر نیاید، جان عزیز باید
جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن
گم کردهایم خود را، راهی نمای مطرب
[...]
گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن
من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن
زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری
یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن
هر کس به دفع دردی آرام یابد و من
[...]
از دستت ای قلم من خواهم به جان رسیدن
از تو زبان درازی و ز من زبان بریدن
تا کی چنین نمایی حال دلم به تحریر
وز ماجرای عشقش این سرزنش شنیدن
پیوند مهرم از دل بشکست عهد لیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.