بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان
خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان
دی عهد نکردی بروم بازبیایم
سوگند نخوردی که بجویم دل مستان
گفتی که به بستان بر من چاشت بیایید
رفتی تو سحرگاه و ببستی در بستان
ای عشوه تو گرمتر از باد تموزی
وی چهره تو خوبتر از روی گلستان
دانی که دغل از چو تو یاری به چه ماند
در عین تموزی بجهد برق زمستان
گر زانک تو را عشوه دهد کس گله کم کن
صد شعبده کردی تو یکی شعبده بستان
بر وعده مکن صبر که گر صبر نبودی
هرگز نرسیدی مدد از نیست بهستان
ور نه بکنم غمز و بگویم که سبب چیست
زان سان که تو اقرار کنی که سبب است آن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربههای عاشقانه و دلسوزیهای خود سخن میگوید. او به یاد لحظات زیبای عاشقانه خود با معشوقهاش میافتد و اشاره دارد که او را فریب داده و در نهایت رفته است. شاعر به زیبایی معشوق و تاثیر عمیق او بر احساساتش اشاره میکند و از ناکامی در ملاقات دوباره با او ناراحت است. همچنین، او به این نکته اشاره میکند که اگر صبر نمیکرد، هرگز به عشق و زیبایی معشوق دست نمییافت. در پایان هم به فکر و کنکاش در مورد علت دوری و فراق پرداخته و از مخاطب میخواهد تا دلایل این مسائل را بشناسد.
هوش مصنوعی: دیشب با فریب و نیرنگی، عاشقانه و دلبرانه به دل من نزدیک شدی و من در دستانت به طرز عجیبی تسلیم شدم، درست مثل آن کسانی که به زیبایی و عشوههای محبوبان خود میبالند.
هوش مصنوعی: تو به من وعده ندادهای که دوباره برگردی و سوگند نخوردهای که دلم را بگویی و آرامش بدهی.
هوش مصنوعی: تو گفتی که صبح زود به باغ بیایم، اما خودت صبح زود رفتی و درب باغ را بستی.
هوش مصنوعی: عشوه و زیبایی تو از گرمای تابستان نیز بسیار دلپذیرتر است و چهرهات زیباتر از گلهای باغ است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که وقتی کسی به مانند تو نادرست و فریبکار باشد، دیگر از هیچ یاری نمیتوان امید داشت؟ درست مانند این که در روزهای گرم تابستان، ناگهان رعد و برق زمستانی بجهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو عشوه و ناز کند، ناراحت نشو؛ زیرا تو خودت هزاران ترفند و هنر داری که میتوانی یکی از آنها را به کار ببری.
هوش مصنوعی: برای منتظر نماندن بر وعدهها صبر نکن، زیرا اگر صبر نمیکردی، هرگز نمیتوانستی به کمک و یاری دسترسی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر من به تو نگاههای معنیدار بیندازم و بگویم که دلیل این رفتار چیست، آنچنان که تو نیز به این حقیقت اعتراف کنی که دلیل همین است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای باد صبا رَو ز سپاهان به قهستان
بگذر چو به قاین رسی از طرف گل¬ستان
یاران مرا در چمن باغ طلب کن
از جام صبوحی شده مستان و چه مستان
مستان که به یک جام دو عالم بفروشند
[...]
خیزید که گیریم می از ساقی مستان
گردیم به حال دل آشوب پرستان
جامی دو سه نوشیم و درآییم به بازار
سر می و میخانه بگوییم به دستان
بس نشئه بلندست اگر لب بگشاییم
[...]
گر خضر دهد آب بقایت به زمستان
مستان بستان جام می از ساقی مستان
بستان به شبستان قدح از دست نگارین
کز روی دلارا شکند رونق بستان
ترکیکه به خوناب جگر دارد معجون
[...]
باری مه من گرچه بود فصل زمستان
از مقدم این ماه جهان گشته گلستان
حیفست رود بیزدن باده ز دست آن
ماهیست که در آن چو دل باده پرستان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.