گنجور

 
قاآنی

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان

مستان بستان جام می از ساقی مستان

بستان به شبستان قدح از دست نگارین

کز روی دلارا شکند رونق بستان

ترکی‌که به خوناب جگر دارد معجون

در هر نظری اشک تر زهدپرستان

لعل لب دلدار گز و خون رزان مز

در خرقهٔ سنجاب خز و کنج شبستان

درکش می چون خون سیاووش به بهمن

کز نیرویش از دست رود رستم دستان

خمر عنبی خواهم و بستانی کاو را

نارنج غیب سیب زنخ نار دو پستان

اینست علاج دل بیمار طبیبا

سودم ندهد شیرهٔ عناب و سپستان

چون بادهٔ ‌گلگون بودت‌ گو نبود گل

فرخنده بهارست به میخواره زمستان

خستی دلم ای دوست به دستگان نگارین

دستان تو ای بس‌که بگویند به دستان

بیرحمی و یک ذره وفا در دل تو نیست

تخمیست مروت ‌که در آب و گل تو نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان

خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان

دی عهد نکردی بروم بازبیایم

سوگند نخوردی که بجویم دل مستان

گفتی که به بستان بر من چاشت بیایید

[...]

حکیم نزاری

ای باد صبا رَو ز سپاهان به قهستان

بگذر چو به قاین رسی از طرف گل¬ستان

یاران مرا در چمن باغ طلب کن

از جام صبوحی شده مستان و چه مستان

مستان که به یک جام دو عالم بفروشند

[...]

نظیری نیشابوری

خیزید که گیریم می از ساقی مستان

گردیم به حال دل آشوب پرستان

جامی دو سه نوشیم و درآییم به بازار

سر می و میخانه بگوییم به دستان

بس نشئه بلندست اگر لب بگشاییم

[...]

قاآنی

گر خضر دهد آب بقایت به زمستان

مستان بستان جام می از ساقی مستان

بستان به شبستان قدح از دست نگارین

کز روی دلارا شکند رونق بستان

ترکی‌که به خوناب جگر دارد معجون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاآنی
صغیر اصفهانی

باری مه من گرچه بود فصل زمستان

از مقدم این ماه جهان گشته گلستان

حیفست رود بی‌زدن باده ز دست آن

ماهیست که در آن چو دل باده پرستان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه