دل دل دل تو دل مرا مرنجان
چرا چرا چه معنی مرا کنی پریشان
بیا بیا و بازآ به صلح سوی خانه
مرو مرو ز پیشم کتف چنین مجنبان
تو صد شکرستانی ترش چه کردی ابرو
سبکتر از صبایی چرا شوی گران جان
منم کنون ز عشق رخ چو گلشن تو
فراز سرو و گلشن چو صد هزاردستان
بیا بیا دمم ده که دمدمه لطیفت
حیات دل فزاید مرا چو آب حیوان
بیار عشوه اینک بهای عشوه صد جان
هزار جان به ارزد زهی متاع ارزان
تو عقل عقل مایی چرا ز ما جدایی
سری که عقل از او شد نه گیج ماند و حیران
ستون این سرایی ز در برون چرایی
سرا که بیستون شد نه پست گشت ویران
تو ماه آسمانی و ما شبیم تاری
شبی که مه نباشد غلس بود فراوان
تو پادشاه شهری و ما کنار شهری
چو شهر ماند بیشه چه سر بود چه سامان
مها توی سلیمان فراق و غم چو دیوان
چو دور شد سلیمان نه دست یافت شیطان
توی به جای موسی و ما تو را عصایی
بجز به کف موسی عصا نیافت برهان
مسیح خوش دمی تو و ما ز گل چو مرغی
دمی بدم تو بر ما بر اوج بین تو جولان
تو نوح روزگاری و ما چو اهل کشتی
چو نوح رفت کشتی کجا رهد ز طوفان
توی خلیل ای جان همه جهان پرآتش
که بیخلیل آتش نمیشود گلستان
تو نور مصطفایی و کعبه پربتان شد
هلا بیا برون کن بتان ز بیت رحمان
تو یوسف جمالی و چشم خلق بسته
نظر ز تو گشاید چو چشم پیر کنعان
تو گوهر صفایی و ما صدف به گردت
صدف چه قیمت آرد چو رفت گوهر کان
تو جان آفتابی که او است جان عالم
سزد گرت بگویم که جان جان کیهان
به غیب باشد ایمان تو غیب را عیانی
که عین عین عینی و اصل اصل ایمان
خمش که تا قیامت اگر دهی علامت
جوی نموده باشی به ما ز گنج پنهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعا و ناله عاشقانه است که شاعر از معشوق خود درخواست میکند که او را رنجیده نکند و دوباره به آغوشش بازگردد. شاعر به توصیف مقام و مقام والای معشوق میپردازد و او را به نمادهای مختلفی چون ماه، پادشاه، و نور تشبیه میکند. در این شعر، از عواطف عمیق عشق و دلتنگی سخن گفته میشود و شاعر به دنبال راهی برای نزدیک شدن به معشوق و جلب توجه اوست. او همچنین به رابطههای روحانی و معانی عمیقتری اشاره میکند که عشق واقعی میتواند به آنها دست یابد.
هوش مصنوعی: دل من را از خود آزرده نکن، چرا این کار را میکنی؟ چه معنا و دلیلی دارد که مرا مضطرب و ناراحت کنی؟
هوش مصنوعی: بیا و دوباره با آرامش به من برگرد، از خانه دور نشو و از پیش من نرو. این کتف را اینگونه حرکت نده.
هوش مصنوعی: تو مانند سرزمین پر از شکر هستی، اما چرا چهرهات عبوس است؟ ابروی تو باید همچون صبحی سبک باشد، چرا اینقدر سنگین و غمگین به نظر میرسی؟
هوش مصنوعی: من اکنون به خاطر عشق تو مانند گلستان خوشبو هستم و شاخ و برگ من همچون سرو بلندی است، در حالی که زیبایی و شکوفایی تو مانند هزاران دست نوازشگر است.
هوش مصنوعی: بیا و با خودت لطافت را به من بِده، زیرا این لطافت باعث زنده شدن دل من میشود، مانند اینکه آب به جانداری دهد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو به قدری ارزشمند است که برایش چندین جان هم کم نیست. این کالا به قدری با ارزش است که فقط به خاطر جذابیتش، ارزش بسیار بالایی دارد، در حالی که شاید دیگران آن را ارزان و ساده بپندارند.
هوش مصنوعی: تو عقل مطلق هستی، پس چرا از ما فاصله گرفتهای؟ آن سر که از عقل سرچشمه میگیرد، نه گیج و حیران میماند.
هوش مصنوعی: ستون این خانه از بیرون چه دلیلی دارد؟ زیرا خانهای که بیستون باشد، نه از کیفیت خود کم میشود و نه ویران میشود.
هوش مصنوعی: تو همانند ماهی در آسمان هستی و ما مانند شب، بدون تو تاریک و پر از غم و اندوهیم؛ شبی که ماه در آسمان نیست، تاریکی و ابهام بسیار زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو پادشاه یک شهر هستی و ما در حاشیه آن قرار داریم. اگر شهری وجود نداشته باشد و فرمانروایی نباشد، وضعیت و سرنوشت آن چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: مها، در دل سلیمان فراق و اندوهی وجود دارد. وقتی دیوان و جنود از او دور شدند، سلیمان دیگر به شیطان دست نیافت.
هوش مصنوعی: هر چند که تو را به جای موسی قرار دادهاند، اما من هیچ دلیلی جز عصای موسی برای تائید خود نمیبینم.
هوش مصنوعی: ای مسیح زیبا، تو و ما مثل گلی هستیم که همچون پرندهای از دمی که در اوج هستیم بهرهمند میشویم. تو بر ما نگریستهای و ما نیز در این لحظهی دلانگیز پرواز میکنیم.
هوش مصنوعی: تو در این دوران نقش نوح را داری و ما مانند ساکنان کشتیات هستیم. هنگامی که نوح کشتی را ترک کند، این کشتی چگونه میتواند از طوفان نجات پیدا کند؟
هوش مصنوعی: در آتش وجود تو، زندگی و زیبایی جهان شعلهور است و بدون تو، هیچ چیز نمیتواند مانند یک باغ گل سرسبز و پررنگ باشد.
هوش مصنوعی: تو نور پیامبر هستی و کعبهات پر از بتها شده است. اکنون بیا و بتها را از خانه رحمان بیرون کن.
هوش مصنوعی: تو زیبا و دلربا هستی و مردم به خاطر جذابیت تو، چشمانشان را به روی تو میگشایند، مانند آن پیرمرد کنعانی که به زیبایی یوسف نگاه میکرد.
هوش مصنوعی: تو مانند یک گوهر با ارزش و درخشان هستی و ما مانند صدفهایی هستیم که گرد تو جمع شدهایم. اما وقتی گوهر از صدف جدا شود، ارزش صدف نیز کم میشود.
هوش مصنوعی: تو همچون جان آفتابی هستی که جان و روح تمام عالم به تو وابسته است. اگر بخواهم بگویم، تو همان روح و جان هستی که در سراسر کیهان حضور دارد.
هوش مصنوعی: ایمان تو به امور غیبی باید استوار باشد، زیرا آنچه را که به وضوح نمیبینی، حقیقتی بیشتر از خود عینیت دارد. اصل وجود ایمان، درک عمیق این واقعیتهاست.
هوش مصنوعی: اگر آرامش و سکوتی را که به دست آوردهای تا روز رستاخیز حفظ کنی، میخواهی نشان دهی که مانند یک جویبار، از گنج پنهانی بهرهمند شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.