گنجور

 
مولانا

من رسیدم به لب جوی وفا

دیدم آن جا صنمی روح فزا

سپه او همه خورشید‌پرست

همچو خورشید همه بی‌سر و پا

بشنو از آیت قرآن مجید

گر تو باور نکنی قول مرا

قد وجدت امراه تملکهم

اوتیت من کل شیء و لها

چونک خورشید نمودی رخ خود

سجده دادیش چو سایه همه را

من چو هدهد بپریدم به هوا

تا رسیدم به در شهر سبا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۸۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما شد به نور او بینا

نظری کن به نور او در ما

آب این چشمه می رود هر سو

لاجرم سو به سو بُود دریا

غرق بحریم و آب می‌جوئیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
جامی

شرف کعبه بود کوی تو را

زاده الله تعالی شرفا

زایر کوی تو از کعبه گذشت

سرو کوی تو کجا کعبه کجا

سر من غرقه به خون افتاده ست

[...]

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
شیخ بهایی

خود میدانی که اهل مجلس کوراند

ای شمع چه هرزه میگذاری خود را؟

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
ایرج میرزا

خود ندانست مگر عاشق ما

که ز خوبان نتوان خواست وفا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه