ای دل رفته ز جا باز میا
به فنا ساز و در این ساز میا
روح را عالم ارواح به است
قالب از روح بپرداز میا
اندر آبی که بدو زنده شد آب
خویش را آب درانداز میا
آخر عشق به از اول اوست
تو ز آخر سوی آغاز میا
تا فسرده نشوی همچو جماد
هم در آن آتش بگداز میا
بشنو آواز روانها ز عدم
چو عدم هیچ به آواز میا
راز کهآواز دهد راز نماند
مده آواز تو ای راز میا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این متن درباره شیرینی و خوشی عالم ارواح و تعلق روح و روان آدمی به جهانی برتر است که اگر آدمی بهسوی آن دنیا نرود همچون سنگ و جماد، افسرده و ملول میگردد. شاعر در همه ابیات بر این نکته تاکید کرده است که عالمی هست که جاودان است و آب حیات و زندگانی در آنجاست و تو را بهسوی آن دنیا دعوت میکند. و در پایان رازی را نهان کرده و از گفتن آن خودداری میکند.
ای دل عاشق و کوچکرده باز میا، به عدم و نیستی برو و بر گرد این وادی مگرد.
روح شایسته دنیای ارواح است تن را از روح جدا کن و باز مگرد
در آب حیاتی که «آب» از آن زنده میشود برو و خود را در آن آب بینداز و باز میا
آخر قصه عشق، شیرینتر و بهتر از اول آن است، تو اشتباه مکن و باز مگرد
تا همچون سنگ و جماد، بیجان و افسرده نشوی در آتش بیا و بگداز و باز میا
آواز و پند روانها و ارواح را از سوی عالم عدم بشنو، چو عدم هیچ بهآواز میا
رازی که آواز دهد و سخن بگوید راز نیست، خموش باش ای راز، میا
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.