گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من
نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
شعله سینه منی کم مکن از شرار من
یار من و حریف من خوب من و لطیف من
چست من و ظریف من باغ من و بهار من
ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو
ذره آفتاب تو این دل بیقرار من
لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
کآخر تا کجا رسد پنج و شش قمار من
تا که چه زاید این شب حامله از برای من
تا به کجا کشد بگو مستی بیخمار من
تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من
تا چه اثر کند عجب ناله و زینهار من
گفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتو
کار تو راست در جهان ای بگزیده کار من
مست منی و پست من عاشق و می پرست من
برخورد او ز دست من هر کی کشید بار من
رو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سر
زانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار من
گفتم وانما که چون زنده کنی تو مرده را
زنده کن این تن مرا از پی اعتبار من
مردهتر از تنم مجو زنده کنش به نور هو
تا همه جان شود تنم این تن جان سپار من
گفت ز من نه بارها دیدهای اعتبارها
بر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار من
گفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلی
از لطف و عجایبت ای شه و شهریار من
عشق کشید در زمان گوش مرا به گوشهای
خواند فسون فسون او دام دل شکار من
جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد
ور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل اشعاری از عشق و محبت است که عاشق به معشوق خود ابراز میکند. او از معشوق میخواهد که نزدیکش باشد و دور نشود، زیرا نور چشمان او و شعلهی وجودش است. در ادامه، عاشق امید دارد که معشوقش به او شادی و آرامش ببخشد و از او میخواهد تا مشکلاتش را حل کند. او به احساسات عمیق خود اشاره کرده و به زیبایی و لطافت معشوقش میپردازد. در نهایت، عاشق از معشوق خواسته که او را از این وضعیت غم و جدایی نجات دهد و جانش را به نور عشق او زنده کند. این شعر، بیانکننده عمق عشق و نیاز به وصال است و از قدرت و شگفتی عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به دوست گفتم که عشق، ای همراه و همدم من، هیچگاه غیبت نکن و لحظهای از کنار من دور مشو.
هوش مصنوعی: تو نور دو چشم منی، دور نشو از کنار من. تو شعله دل منی، از آتش وجودم کم نکن.
هوش مصنوعی: دوست من و همنشین من، نیکو و نرمخوی من، هوشیار و با ذوق من، باغ و بهار من.
هوش مصنوعی: ای تن من، من خراب تو هستم، چشمان من مانند ابرهای بارانزا هستند، تو همچون ذرهای از آفتاب میدرخی و این دل بیقرار من، به خاطر تو دچار تلاطم و آشفتگی شده است.
هوش مصنوعی: لبخند بزن و مشکل مرا حل کن و دلم را شاد کن، زیرا نمیدانم تا کی میتوانم در این قمار بیپایان ادامه دهم.
هوش مصنوعی: این شب که مانند یک مادر باردار است، چه چیزی برای من به ارمغان میآورد و این حالت سرمستی که بدون خماری دارم، تا کجا ادامه خواهد یافت؟
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به تأثیر اعمال و نیتهای فرد اشاره دارد. شاعر میپرسد که تا چه حد عمل شکرگزاری و سپاسگزاری او مؤثر خواهد بود و همچنین ناله و درخواست کمک او چه تأثیری خواهد گذاشت. در واقع، او در جستجوی درک عمیقتر از واکنشها و تأثیرات اعمال خود بر جهان و اطرافش است.
هوش مصنوعی: تو را خوشحال میکنم که در غم ما شریک شدی. دو چیز در این دنیا درست انجام میشود: یکی کار تو و دیگری کار من.
هوش مصنوعی: تو در حالتی هستی که از خود بیخود شدهای و در عین حال از نظر اجتماعی در موقعیت پایینتری قرار داری. من عاشق تو هستم و به میپرستی مشغولم. هر کسی که به من نزدیک شود، بار سنگین احساسات و عشق مرا حس خواهد کرد.
هوش مصنوعی: چهره تو مانند نیکوکاری است که در مجالس خوشی و شادی نمینگرد، بلکه فقط به سرنوشت و پیامدهای کارها میاندیشد.
هوش مصنوعی: من گفتم ای کاش تو قادر باشی که مرده را زنده کنی، این جسم مرا نیز به خاطر ارزش و اعتبار من زنده کن.
هوش مصنوعی: بدنت را مردهتر از آنچه که هست تصور نکن و با نور خود آن را زنده کن تا تمام وجودم جان بگیرد. این بدن، جانش را برای تو فدای میکند.
هوش مصنوعی: میگوید که بارها با من برخورد کردهای و تحسینهایی از من دیدهای، اما هنوز نتوانستی به من اعتماد کنی. این موضوع باعث تعجب است که من چه قدرت و توانایی دارم.
هوش مصنوعی: گفتم قلبم را دیدم، اما چطور میتوان آن را سیراب کرد؟ دل من از زیباییها و شگفتیهای تو پر شده، ای پادشاه و سرور من.
هوش مصنوعی: عشق در زمانی مرا متوجه خود کرد و با یک ندا مرا به جایی کشاند، جایی که صدای خوش او جاذبهای داشت و دل من را اسیر خود کرد.
هوش مصنوعی: روح من تحت تأثیر جادو و فریب او قرار گرفته است. دم نزن و نگو چه بر من گذشته است، زیرا اگر تو هم در این ماجرا دخالت داری، هیچگاه به رازی که در دل دارم آگاهی نخواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من
طرهٔ بیقرار تو برده ز من قرار من
گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم
هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من
ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت
[...]
باز نگار می کشد چون شتران مهار من
یارکشی است کار او بارکشی است کار من
پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد
آن شتران مست را جمله در این قطار من
اشتر مست او منم خارپرست او منم
[...]
آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من
یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟
باده هجر خوردنم، رنج خمار در تنم
جز ز حلاوت لبش نشکند این خمار من
ای چو تویی نخاسته پهلوی من نشین دمی
[...]
گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من
سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من
مست جمال خود کند عالم امر و خلق را
برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من
مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟
[...]
ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من
صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من
خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من
دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من
نور من و سرور من، حاضر من، حضور من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.