تا به جان مست عشق آن یارم
سردهٔ بادههای انوارم
هر دمی گر نه جان نو دهدم
ای دل از جان خویش بیزارم
گرد آن مه چو چرخ میگردم
پس دگر چیست در زمین کارم
بر سر کارگاه خوبی بود
سوزنش کردهست چون تارم
سوزنم چنگ شد از او در تار
تا به آواز زیر میزارم
تا من این کارگاه عالم را
کو حجاب حقست بردارم
تا بسوزم حجاب غفلت و خواب
ز آتش چشمهای بیدارم
تا بیابم ز شمس تبریزی
صحّت این ضمیر بیمارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مهر ایشان بود فیا وارم
غمتان من بهر دو بگسارم
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
روز و شب یک زمان قرارم نیست
[...]
هیچ دانی که چون گرانبارم
به غم دیگران گرفتارم
زیر بار غمی گرفتارم
کاندرو دم زدن نمیآرم
عمر و عیشم به رنج میگذرد
من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بیغم
[...]
بخدائی که مهر معرفتش
کرد توفیق عقل بیدارم
برسولی که روز حشر امید
بخدا و شفاعتش دارم
که اگر من از انچه بیتو گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.