گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

عالم گرفت نورم بنگر به چشم‌هایم

نامم بها نهادند گرچه که بی‌بهایم

زان لقمه کس نخورده‌ست یک ذره زان نبرده‌ست

بنگر به عزت من کان را همی‌بخایم

گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است

بیدار و خفته هر دم مستانه می برآیم

آن جا جهان نور است هم حور و هم قصور است

شادی و بزم و سور است با خود از آن نیایم

جبریل پرده دار است مردان درون پرده

در حلقه شان نگینم در حلقه چون درآیم

عیسی حریف موسی یونس حریف یوسف

احمد نشسته تنها یعنی که من جدایم

عشق است بحر معنی هر یک چو ماهی در بحر

احمد گهر به دریا اینک همی‌نمایم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۷۰۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

هستم ز جان غلامت اما گریز پایم

صد بارم ار فروشی بگریزم و بیایم

گاهم رقیب خوانی گاهی سگ در خود

آن نام را نخواهم وین لطف را نشایم

دل را صبوری از تو یک لحظه نیست ممکن

[...]

کلیم

در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم

کز فرق همچو شانه بگذشته خار پایم

یکپای در خرابات، پای دگر بمسجد

یکدست رهن ساغر یکدست در دعایم

تا سینه چاک کردم ناخن تمام فرسود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه