امروز نیم ملول شادم
غم را همه طاق برنهادم
بر سبلت هر کجا ملولی است
گر میر من است و اوستادم
امروز میان به عیش بستم
روبند ز روی مه گشادم
امروز ظریفم و لطیفم
گویی که مگر ز لطف زادم
یاری که نداد بوسه از ناز
او بوسه بجست و من ندادم
من دوش عجب چه خواب دیدم
کامروز عظیم بامرادم
گفتی تو که رو که پادشاهی
آری که خوش و خجسته بادم
بیساقی و بیشراب مستم
بیتخت و کلاه کیقبادم
در من ز کجا رسد گمانها
سبحان الله کجا فتادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس خوشی و شادابی خود را ابراز میکند. امروز از غمها رهایی یافته و در حال عیش و خوشگذرانی است. او به زیبایی و لطافت خود اشاره میکند و از بوسهای که از یاری دریافت نکرده، صحبت میکند. شاعر امروز را روزی شگفتانگیز میداند و خود را مانند پادشاهی خوشبخت میبیند که حتی بدون شراب و موسیقی، از زندگی لذت میبرد. او به حالت شگفتیاش از وضعیت فعلیاش اشاره کرده و میگوید که کجا به این احساسات دست یافته است.
هوش مصنوعی: امروز احساس شادی دارم و هیچ نشانی از غم در دل ندارم.
هوش مصنوعی: هر کجا که احساس ناامیدی یا کسالت میکنی، اگرچه ممکن است استاد و مربیات آنجا باشد، مسئولیت اصلی بر عهده تو است.
هوش مصنوعی: امروز با شوق و شادی، پردهای از چهرهی زیبای یار کنار زدم و به او نگاه کردم.
هوش مصنوعی: امروز حالت نرم و حساسی دارم، انگار که از نیکی و مهربانی به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: یار، با وجود ناز و طنازیاش، از من بوسهای نگرفت و من هم از او بوسهای طلب نکردم.
هوش مصنوعی: دیشب خواب عجیبی دیدم که امروز تأثیر بزرگی بر زندگیام گذاشت.
هوش مصنوعی: گفتی تو که باید به سوی چه کسی بشتابم، که من زندگی خوش و پر از شادی دارم.
هوش مصنوعی: من بدون ساقی و شراب مست هستم و بدون تخت و کلاه مانند کیقباد (پادشاه افسانهای) به سر میبرم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او از جایی نمیتواند به مفاهیم یا تصورات خاصی دست یابد و خود را در وضعیتی شگفتانگیز و غریب احساس میکند. او در تعجب است که چگونه به این حالت رسیده است و این موضوع او را به تفکر وا میدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کز تو به نظاره دل نهادم
گر زین گذرم حرامزادم
زان گونه به بانگ بوم شادم
کز بلبل مست نیست یادم
تا دل به غم رخت نهادم
از دیده دو جوی خون گشادم
نامم چو کنند مرغ زیرک
در دام غمت از آن فتادم
ما را که بسوخت آتش عشق
[...]
در عشق تو دل ز دست دادم
بر خویش در بلا گشادم
و امروز که رو به ره نهادم
وز دل گره گنه گشادم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.