ز قند یار تا شاخی نخایم
نماز شام روزه کی گشایم
نمیدانم کجا می روید آن قند
کز او خوردم نمیدانم کجایم
عجایب آنک نقلش عقل من برد
چو عقل نیست چونش می ستایم
کی دارد روزه همچون روزه من
کز او هر لحظه عیدی می ربایم
ز صبح روی او دارم صبوحی
نماز شام را هرگز نپایم
چو گل در باغ حسنش خوش بخندم
چو صبح از آفتابش خوش برآیم
زبانم از شراب او شکستهست
ز دستانش شکسته دست و پایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از شیرینی و زیبایی یار خود صحبت میکند و احساسات عمیقش نسبت به او را بیان میکند. او نمیداند که این عشق او را به کجا میبرد و در عین حال، میگوید که عقلش از درک این عشق عاجز است. شاعر به این نکته اشاره میکند که روزهاش به گونهای خاص و بینظیر است و این عشق او را هر لحظه شاد و خوشحال میکند. او از زیبایی یار خود به گونهای خاص و خوشحالی یاد میکند و همچنین بیان میکند که از طعم عشقش به حدی مست شده که زبانش به سخن گفتن نمیآید. عشق او باعث شده که در دوسوی زندگی، هم شادی و هم درد را احساس کند.
هوش مصنوعی: به خاطر شیرینی عشق یار نمیتوانم از او دور شوم، در روزها و شبهای روزهداری نیز نمیتوانم خویشتن را از این حال و این احساس رها سازم.
هوش مصنوعی: نمیدانم آن شیرینی که از آن خوردم کجا میرود و خودم هم نمیدانم الان در کدام حال و مکان هستم.
هوش مصنوعی: عجایب آن قدر زیاد است که عقل من از فهمش ناتوان است؛ به همین دلیل که عقل نمیتواند آن را درک کند، من او را ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: کسی مثل من روزه دارد که هر لحظه از او احساس شادی و عید میکنم.
هوش مصنوعی: از صبح تا به حال به خاطر زیبایی او همیشه در حال شادمانی هستم و هیچگاه به شب و نماز آن فکر نمیکنم.
هوش مصنوعی: من مانند گلی در باغ زیباییاش با خوشحالی میخندم و مانند صبح که به خاطر آفتابش روشن و زیبا میشود، از وجود او شاداب و سرزنده میشوم.
هوش مصنوعی: زبانم به خاطر شراب او ناتوان شده و دست و پایم هم از محبت او آسیب دیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خداوندا همیخواهم که از دل
تو را تا عمر دارم میستایم
ولیکن از دم جور زمانه
برنجید این دل مانده نمایم
حریف نیم مست امروز ناگه
[...]
به نیکی و به شادی دَرفَزایم؛
که باشد آفتابَ انْدَر سَرایم.
خداوندا همی خواهم که از دل
ترا تا عمر باشد من ستایم
ولیکن این دم از جور زمانه
برنجید این دل انده نمایم
بدین دل کز کدامین در درآیم
کدامین گنج را سر برگشایم
برانم داشت دل تالب گشایم
ز لعلش ناگهی شکّر ربایم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.