چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم
چو هر خاری از او گل شد چرا من یاسمن باشم
چو هر سنگی عسل گردد چرا مومی کند مومی
همه اجسام چون جان شد چرا استیزه تن باشم
یقین هر چشم جو گردد چو آن آب روان آمد
چو در جلوهست حسن او چه بند بوالحسن باشم
اگر چه در لگن بودم مثال شمع تا اکنون
چو شمعم جمله گشت آتش چرا اندر لگن باشم
چو از نحس زحل رستم چه زیر آسمان باشم
چو محنت جمله دولت گشت از چه ممتحن باشم
حسد بر من حسد دارد مرا بر کی حسد باشد
ز جوی خمر چون مستم چرا تشنه لبن باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تبیین وضعیت خود میپردازد و به تغییرات در ذات موجودات اشاره میکند. او میپرسد که چرا وقتی هر عنصر و موجودی میتواند به چیزی زیبا و ارزشمند تبدیل شود، او باید همچنان در حالت عادی و دردسرساز باقی بماند. شاعر به مقایسهی خود با گل و شمع میپردازد و بیان میکند که در حالی که دیگران متحول شدهاند و زیبایی و روشنی یافتهاند، او هنوز در محدودیتها و مشکلات خود به سر میبرد. در نهایت، او از حسد دیگران و احساس تشنگی خود سخن میگوید و به این امر اشاره میکند که چرا باید در این وضعیت بماند در حالی که میتواند به حالتی بهتر دست یابد.
هوش مصنوعی: زمانی که چهره زیبای محبوبم ظاهر میشود، من دیگر چه کسی هستم؟ من چطور میتوانم وجود داشته باشم؟ وقتی که هر خاری به گل تبدیل میشود، پس چرا من نمیتوانم به مثل یاسمن زیبا باشم؟
هوش مصنوعی: اگر هر سنگی به شیرینی عسل تبدیل شود، چرا موم همه اجسام را نرم و منعطف میکند؟ وقتی که جان انسان برتر است، چرا باید در قید و بند تن محدود بمانم؟
هوش مصنوعی: هر چشمی به یقین مانند آب روان به جستجوی او میافتد؛ وقتی که زیبایی او به نمایش درمیآید، من چه دست و پای بیفایدهای داشته باشم.
هوش مصنوعی: هرچند که در وضعیت نامناسبی بودم و شبیه شمعی در درون ظرفی محدود قرار داشتم، اکنون که به روشنایی و آتش دست یافتهام، دیگر چرا باید در آن ظرف مستقر بمانم؟
هوش مصنوعی: وقتی از بدیهای زحل رنج میبرم، چگونه میتوانم زیر این آسمان زندگی کنم؟ وقتی که همه مشکلات، سعادت را تحت تاثیر قرار داده، چرا باید خود را در معرض آزمایش قرار دهم؟
هوش مصنوعی: حسادت از من به دیگران است، اما خودم به چه کسی حسد بورزم؟ وقتی که مانند کسی که از شراب مست شدهام، چرا باید هنوز تشنه لب باشم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم
که آنگه خوش بود با من که من بیخویشتن باشم
من آنگه خود کسی باشم که در میدان حکم او
نه دل باشم نه جان باشم نه سر باشم نه تن باشم
چه جای سرکشی باشد ز حکم او که در رویش
[...]
چو آمدم روی مهرویم که باشم من باشم
که آنگه خوش بوم با او که من بی خویشتن باشم
مرا گرمایهای بینی بدان کان مایه او باشد
برو گر سایهای بینی بدان کان سایه من باشم
من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
چو هنگام وصال آمد بتان را بت شکن باشم
مرا چون او ولی باشد چه سخره بوعلی باشم
چو حسن خویش بنماید چه بند بوالحسن باشم
دو صورت پیش می آرد گهی شمع است و گه شاهد
[...]
نیاساید کس از افغان من جایی که من باشم
همان بهتر که هم خود همنشین خویشتن باشم
دهم تسکین خود هر شب که فردا بینمش در ره
ولی آن سنگدل ناید بدان راهی که من باشم
مرا بربود ذوق گفت و گوی آن پری زانسان
[...]
مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم
ازو، باری، چرا گوید کسی؟ جایی که من باشم
کسی افسانه درد مرا جز من نمی داند
از آن دایم من دیوانه با خود در سخن باشم
رو، ای زاهد، که من کاری ندارم غیر می خوردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.