گنجور

 
مولانا

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا

زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا

عاقبت از مشرق جان تیغ زد چون آفتاب

آن که جان می‌جست او را در خلا و در ملا

آن ز دور آتش نَماید چون رَوی نوری بوَد

همچنان که آتشِ موسی برای ابتلا

الصلا پروانه‌جانان قصدِ آن آتش کنید

چون بلی گفتید اول درروید اندر بلا

چون سمندر در میان آتشش باشد مقام

هر که دارد در دل و جان این چنین شوق و ولا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

ای همیشه جان بدخواهان فکنده در بلا

بر تو بهروزی و پیروزی همیشه مبتلا

جز بقول نیک ناید هرگز از لفظت نعم

جز بشغل بد نیاید هرگز از قول تو لا

آن مخالف را که گیتی در بلا بود از بدش

[...]

مولانا

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا

زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا

حافظ

تا جمالت عاشقان را زد به وصل خود صلا

جان و دل افتاده‌ اندر زلف و خالت در بلا

آنچه جان عاشقان از دست هجرت مى‌کشد

کس ندیده در جهان جز کشتگان کربلا

ترک ما گر مى‌کند رندى و مستى جان من

[...]

یغمای جندقی

تشنه لب کیست خدایا که ز فردوس علا

به سوی کرب و بلا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه