گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل

که هر چه خواهی می‌کن ولی ز ما مسکل

تو آن ما و من آن تو همچو دیده و روز

چرا روی ز بر من به هر غلیظ و عتل

بگفت دل که سکستن ز تو چگونه بود

چگونه بی ز دهلزن کند غریو دهل

همه جهان دهلند و توی دهلزن و بس

کجا روند ز تو چونک بسته است سبل

جواب داد که خود را دهل شناس و مباش

گهی دهلزن و گاهی دهل که آرد ذل

نجنبد این تن بیچاره تا نجنبد جان

که تا فرس بنجنبد بر او نجنبد جل

دل تو شیر خدایست و نفس تو فرس است

چنان که مرکب شیر خدای شد دلدل

چو درخور تک دلدل نبود عرصه عقل

ز تنگنای خرد تاخت سوی عرصه قل

تو را و عقل تو را عشق و خارخار چراست

که وقت شد که بروید ز خار تو آن گل

از این غم ار چه ترش روست مژده‌ها بشنو

که گر شبی سحر آمد وگر خماری مل

ز آه آه تو جوشید بحر فضل اله

مسافر امل تو رسید تا آمل

دمی رسید که هر شوق از او رسد به مشوق

شهی رسید کز او طوق می شود هر غل

حطام داد از این جیفه دایه تبدیل

در آفتاب فکنده‌ست ظل حق غلغل

از این همه بگذر بی‌گه آمدست حبیب

شبم یقین شب قدرست قل للیلی طل

چو وحی سر کند از غیب گوش آن سر باش

از آنک اذن من الراس گفت صدر رسل

تو بلبل چمنی لیک می توانی شد

به فضل حق چمن و باغ با دو صد بلبل

خدای را بنگر در سیاست عالم

عقول را بنگر در صناعت انمل

چو مست باشد عاشق طمع مکن خمشی

چو نان رسد به گرسنه مگو که لاتأکل

ز حرف بگذر و چون آب نقش‌ها مپذیر

که حرف و صوت ز دنیاست و هست دنیا پل

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
هجویری

واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ

وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ

اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ

بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ

لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی

[...]

ناصرخسرو

طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل

مگر به خالق و دادار خلق عز و جل

حرام را چو ندانستمی همی ز حلال

چو سرو قامت من در حریر بود و حلل

به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان

[...]

ازرقی هروی

ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل

جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل

چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا

ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل

اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم

[...]

قطران تبریزی

ایا چراغ شهان جهان امیر اجل

بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل

بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا

ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل

بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین

[...]

مسعود سعد سلمان

خجسته بادا بر خواجه عمید اجل

خجسته عید رسول خدای عزوجل

عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم

که هم عماد جلالست و هم عمید اجل

اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه