بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال
موسم هجران گذشت، نوبت وصلست و حال
بلبل شوریده دل، شور و شغب را بهل
جلوه گلزار بین، در گذر از قیل و قال
گر همگی آتشی، لیک بدو کی رسی؟
پای تو اندر وحل، عقل تو اندر محال
گل بمیان حجاب از همگان فارغست
حال برین صورتست، بلبل بیدل، بنال
عشق بفرخنده فال، داد بوجه کمال
شوق مرا لم یزل، حسن ترا لایزال
رحمت حق بر رحیم، فرض بود، ای سلیم
چونکه دلت شد جمیل، یار نماید جمال
قاسمی، افتاده باش، در طلبش ساده باش
کی رسی اندر وصال؟ تا نزنی پر و بال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و وضعیت بلبل در مرحله وصال گل اشاره دارد. بلبل با هیجان و شوق به سراغ گل میرود و به بیان عشق و شور و شغب میپردازد. او از آتش عشق میگوید و اینکه رسیدن به معشوق کار آسانی نیست. همچنین، عشق را به عنوان نعمتی بیپایان توصیف میکند و بر این نکته تأکید میکند که برای رسیدن به وصال باید بیصبر و سادهدل بود. در نهایت، شاعر از رحمت الهی و زیباییهای معشوق سخن میگوید و بر اهمیت صبر و تلاش در مسیر عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای نگران و آشفته در حالتی شاداب از خوشحالی میخواند؛ فصل جدایی به پایان رسیده و اکنون زمان رسیدن و اتحاد فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: بلبل عاشق با شور و حال خود، زیبایی و خوشی طبیعت را نشان میدهد. در میان سر و صداها و حواشی زندگی، به زیباییهای زندگی توجه کن و از آن لذت ببر.
هوش مصنوعی: اگر همه شما مانند آتش باشید، با این حال چگونه به او میرسید؟ پای تو در دنیای واقعی است، اما عقل تو در جهانی غیرممکن و خیالی است.
هوش مصنوعی: گل در پس پردهای پنهان است و از همه چیز بینیاز است. اکنون که در این حالت قرار دارد، بلبل بیتابی کرده و ناله میزند.
هوش مصنوعی: عشق به من خوشبختی بخشید و به کمالی رسید. آرزوی من همیشه یاد توست و زیبایی تو همیشگی و بینقص است.
هوش مصنوعی: رحمت خدا بر انسانهای خوب و مهربان واجب است، ای آرام و صبور. زمانی که دل تو زیبا و نیکو شد، خداوند زیبایی را به تو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در طلب آنچه میخواهی، با آرامش و سادگی پیش برو و انتظار وصال را داشته باش. تا زمانی که تلاش نکنی و از خودت نگذری، به آنچه میخواهی نخواهی رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار
خانه نشستن کنون هست وبال وبال
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت
[...]
میدهدم هر سحر بوی تو باد شمال
زنده همی داردم جان به امید وصال
چون ز تن من نماند هیچ ندانم که چون
پی به سر آرد مرا در شب تاری خیال
خاک سر کوی توست همدم باد بهشت
[...]
ای بتو ذوالمنن ختم جمال و جلال
کرده قضا و قدر حکم ترا امتثال
پیش تو کم از اناث حشمت و جاه رجال
قدر تو نارد بیاد کیفر بر بدسگال
چون به سعادت نمود ساقی فرخنده فال
ساغر عیش بهار به هر طرف مال مال
سلسله خرمی یافت ره اتصال
محول الحول داد زمانه را حسن حال
غضائری سان همی تا که بشکر نوال
ثنای شه را نهم بکتف باد شمال
ببحر دارم دوان یکی چو در لال
بکوه سازم روان یکی چو آب زلال
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.