گنجور

 
مولانا

گر تو تنگ آیی ز ما زوتر برون رو ای حریف

کز ترش رویی همی‌رنجد دلارام ظریف

گر همی انکار خود پنهان کنی بر روی تو

می‌نماید دشمنی‌ها بر رخ تو لیف لیف

روز گردک بر رخ داماد می‌باشد نشان

از جمال او که نامش کرد رومی نیف نیف

چون خداوند شمس دین چوگان زند یارش کجاست

ور بر اسب فضل بنشیند کجا دارد ردیف

خوان و بزم هر دو عالم نزد بزم شمس دین

چون یکی کاسه پرآش و بر سر او یک رغیف

وان رغیف و آش و کاسه صدقه تبریز دان

از کمال و حرمت شهر شهنشاه شریف

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نورعلیشاه

چهره یارم که باشد چون گل جنت لطیف

قرص مهر و ماه پیشش هست جرمی بس کسیف

گرچه خوبان از ظرافت دلربائی میکنند

دلربائی کس ندیده همچو یار من ظریف

خوش نمایندم بهم ز انگشت خلقی چون هلال

[...]

طغرل احراری

یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف

از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف

غنچه‌اش هر دم برد از آتش یاقوت آب

کی شود لعل بدخشان با لب لعلش حریف!

این چه نیرنگ است در بازار امکان از غمش

[...]

صغیر اصفهانی

اعتکاف اندر گلستان جست باید ای حریف

جست باید ایحریف اندر گلستان اعتکاف

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه